سیستم های خانواده درونی (IFS) برای توسعه تکنیک ها و استراتژی های مربوط به نظریه سیستم های خانواده – ایده ای که بر اساس آن، شناخت افراد به صورت مستقل از واحد خانواده غیر ممکن است

– استفاده می کند تا مشکلات مربوط به چارجوب خانواده درونی و یا تشکیلات درونی فرد را به صورت مناسبی شناسایی کند.

این رهیافت مبتنی بر مشاهدات تجربی بوده و فرض می کند که هر شخصی یک سری از شخصیت های فرعی یا بخش های شخصیتی را دارد و تلاش دارد یک شناخت بهتری نسبت به هر یک از این بخش ها داشته باشد تا بتواند به بهبود و درمان مدّ نظر دست یابد.

در اغلب موارد، افراد درمانجو با شناخت نحوه عملکرد بخش های مختلف به عنوان یک سیستم و نحوه واکنش سیستم کلی به سیستم های دیگر و افراد دیگر بررسی کنند.

همچنین این افراد به کمک یک متخصص سلامت روان آموزش دیده، با توانایی بالاتری می توانند ریشه های تضاد را شناسایی کنند، نتایج و پیامدهای به وجود آمده به دلیل تضاد موجود را مدیریت کنند و به یک بهزیستی بهتری دست یابند.

• تاریخچه IFS

• مدل نظریIFS

• شناخت خود در IFS

• مشکلات درمان شده با استفاده از IFS

• در دوره IFS چه مواردی صورت می گیرد؟

• تکنیک ها و تمرینات IFS

• آموزش IFS

• محدودیت های مربوط به IFS

تاریخچه IFS

این روش درمانی در اوایل دهه 1990 و توسط ریچار شوارتز معرفی شد. وی بعد از گوش دادن به صحبت های افراد درمانجو در مورد بخش های درونی خودشان این رهیافت درمانی را توسعه داد.

شوارتز به عنوان یک درمانگر خانواده جوان، در مورد سیستم های تفکر و نظریه خانواده درمانی آموزش های مناسبی را پشت سر گذاشت و بر این عقیده بود که به صورت صحیح و مناسبی می تواند به صحبت افراد تحت درمان خود گوش دهد.

بدون در نظر گرفتن ایده ها و تفکرات قبلی خود در مورد درمان و ذهن انسان و با توجه به صحبت های درمانجو ها، درمان خود را انجام دهد.

هر چند که مفهوم نهاد های درون روانی چندگانه یک مفهوم جدیدی نیست (سیگموند فروید برای اولین بار وجود نهاد، شخصیت و وجدان را در درون فرد ثابت کرد).

ولی به دلیل اینکه شوارتز در زمینه سیستم های تفکر آموزش های مناسبی را پشت سر گذاشته بود، باعث شد که وی به صورت جدی تعاملات و راوبط مابین این نهادهای درونی را در نظر بگیرد.

وی نتیجه گیری کرد که بخش های درونی، دارای نقش های مشترک هستند ولی این نقش ها پویا می باشد و باعث می شود در صورتی که شخص با مراقبت و با احترام مداخله و اقدامات درمانی را انجام دهد، رابطه مابین بخش های درونی فرد قابل تغییر می باشد.

شوارتز ذهن انسان را به صورت یک خانواده درونی تصور کرد و شروع به اعمال تکنیک های درمانی کرد که وی به عنوان یک درمانگر خانواده آموزش دیده بود.

مدل درمانی IFS

IFSبر اساس یک مدل یکپارچه و کلی ایجاد شده است. این رهیافت مولفه های ایجاد شده در چندین مکتب روان شناسی، همانند تعدد تفکر سیستمی و ذهن را ترکیب می کند و فرض می کند که هر شخصیت یا بخش زیرین، مشخصات و ادراکات مربوط به خودش را دارد.

همچنین IFS، استراتژی های مختلف همانند روش درمان بائونیئن و همچنین تکنیک های مربوط به روش های ساختاری و داستان سرایی مرسوم را با هم ترکیب می کند.

به منظور درک و شناخت موثر بخش های مختلف ذهن، مولفه های مختلف با یکدیگر ترکیب می شوند.

هر چند که این روش درمانی هر سطح هوشیار را به عنوان یک شخصیت فرعی و زیرین مختلف در نظر می گیرد، ولی خود شخصیت فرعی هم دارای تشابهات، اختلافات، مسئولیت ها و تاریخچه می باشد.

علاوه بر آن، همه شخصیت های فرعی آموزش داده می شود تا یک نقش مفیدی را در بدست آوردن خود محافظتی مربوط به شخص درمانجو داشته باشد.

هر بخش درونی فرد مسئول دفاع کردن در برابر رفتارها، اقدامات و واکنش هایی است که می تواند در نتیجه بدکاری و یا ناهماهنگی در درون افراد ایجاد شده باشد.

بنابراین هر بخشی به دلیل نقش ابتدایی و اصلی خود، به عنوان یک بخش مهم تایید و مشخص می شود.

بخش ها می توانند به عنوان بخشی که ایمن و خلاق هستند و یا دارای نقش های حدی هستند، در نظر گرفته شوند.

بخش هایی که به عنوان موارد دارای نقش های حدی در نظر گرفته می شوند، می توانند در نتیجه کارهای درمانی بهبود یابند.

به دلیل اینکه بخش های مختلف نمی توانند به صورت مستقل تغییر را ایجاد کنند، این مدل IFS بر روی روابط شبکه ای مابین بخش های مختلف تاکید می کند.

مدل IFS دارای پنج فرض مبنایی می باشد که عبارتند از:

• مغز انسان به زیر بخش هایی تقسیم می شود که تعداد آنها نامشخص است.

• هر شخصی یک شخصیت دارد و شخصیت باید در هماهنگ سازی خانواده درونی به عنوان رهبر عمل کند.

• بخش هایی که دارای عملکرد غیر حدّی هستند برای افراد مفید می باشند. در اینجا هیچ چیز بدی وجود ندارد.

هدف از درمان کمک به بخش ها است تا نقش های غیر افراطی خود را بشناسند.

• رشد و توسعه شخصی منجر به رشد خانواده درونی می شود. تعاملات مابین بخش های مختلف پیچیده می باشند و به همین دلیل نظریه سیستم ها بر روی سیستم درونی اعمال می شود.

شناخت سیستم درونی می تواند منجر به تغییرات سریع در نقش های مربوط به بخش های مختلف شود.

• تعدیلات صورت گرفته در سیستم درونی منجر به ایجاد تغییرات سیستم خارجی خواهد شد و بالعکس.

از این رو، نیاز است که هر دو مورد سیستم های داخلی و خارجی به صورت مناسبی مورد مطالعه و ارزیابی قرار گیرند.

هر یک از بخش ها در مدل IFS دارای سه مشخصه می باشد که عبارتند از:

1. مدیران مسول ثابت ماندن سطح عملکردی مربوط به بخش خود آگاهی در زندگی روزانه می باشند و این کار را از طریق دفع تعاملات، احساسات و یا تجارب نامطلوب و غیر کارا، که در نتیجه یک تحریک خارجی ایجاد می شود، انجام می هند.

2. تبعیدی ها مربوط به رایج ترین وضعیت آسیب و یا درد می باشد که می تواند در نتیجه تجارب دوران کودکی به وجود آمده باشد.

مدیران و آتش نشانان این بخش ها را تبعید می کنند و مانع از دسترسی آنها به سطح خود آگاه می شوند و در نتیجه منجر به ثابت ماندن عملکرد و محافظت مناسب می شوند.

3. آتش نشانان در زمانی که موارد تبعیدی، وضعیت بازداری شده را می شکنند و از کنترل خارج می شوند، این بخش به عنوان عامل حواس پرتی ذهن کار می کند.

به منظور ممانعت احساس درد مربوط به موارد تبعیدی توسط بخش خود آگاه، آتش نشانان فرد را تحریک می کنند تا به صورت انگیزشی واکنش نشان دهد و رفتار هایی را بکار گیرند که بخشنده، اعتیاد آور و در اغلب موارد توهین آمیز و سوء استفاده کننده است.

آتش نشانان می توانند توجه مغز را به حوزه های از قبیل سکس، کار، غذا، الکل و یا داروها جلب کنند.

مدیران و آتش نشانان نقش محافظت کننده را ایفا می کنند، در حالی که تبعیدی ها بخش هایی هستند که تحت محافظت قرار دارند.

مشاوره تحصیلی کسی که از درس خوندن پیشمون شده و می خواهد درست انتخاب رشته کنه

شناخت شخصیت (خود) در IFS

در روش درمانی IFS، شخصیت بیانگر محل قرار گیری بخش های خود آگاه می باشد و مهم ترین عامل در مورد هر شخصی می باشد.

شخصیت بیانگر مشخصات مثبت متعددی از قبیل پذیرش، اعتماد، آرامش، بینش، همدردی، مرتبط بودن، رهبری و چشم انداز را می باشد.

شخصیت بر خلاف بخش های قابل مشاهده، هیچ وقت قابل مشاهده نیست.

این عاملی دلیلی بر وجود دنیای درونی است – این جنبه از افراد قابل مشاهده است.

هدف از مدل IFS تفاوت قائل شدن مابین شخصیت و دیگر بخش هایی (مدیران، آتش نشانان و تبعیدی های) است که دنیای درون فرد را می سازند.

هدف نهایی IFS، رفع و یا ترمیم بخش های حدی و آسیب دیده و ایجاد یک سیستم درونی مورد اعتماد، ایمن و هماهنگی است که از طریق شخصیت هماهنگ می شود.

افراد درمانجو بر اساس وضعیت شخصیت یاد می گیرند تا به منظور بهبود هماهنگی سیستم درونی، چه مواردی را به هر یک از بخش ها بگویند.

از این رو درمانگران IFS تلاش دارند تا به افراد کمک کنند و این افراد به یک وضعیتی از شخصیت دست یابند که بتواند برای خانواده های درونی خود، به عنوان یک مشاور کمک کند و در این وضعیت ثابت بمانند.

در اغلب موارد، این هماهنگی درونی در نتیجه تفکرات و رفتارهای مثبت در زندگی خارجی و ظاهری افراد ایجاد می شود.

مشکلات درمان شده با استفاده از IFS

IFS برای درمان طیف وسیعی از مشکلات سلامت روان و آسیب های روان شناختی مورد استفاده قرار می گیرد. این روش درمانی می تواند در موقعیت های خانوادگی، بین زوجین و انفرادی بکار گرفته شود.

در نوامبر سال 2015، این روش درمانی در اداره ثبت ملی مربوط به برنامه ها و روش های مبتنی بر مشاهده (NREPP)، به عنوان یک روش درمانی مبتنی بر مشاهده ثبت شده است.

نشان داده شده است که این روش درمانی برای درمان بهزیستی روانی و عاطفی عمومی مفید می باشد و به عنوان یکی از روش های تاثیر گذار در بهبود علائم مربوط به فوبیا، درد مزمن، اضطراب عمومی شده، افسردگی و بیماری های فیزیکی خاص دسته بندی شده است.

مشکلات درمان شده با استفاده از IFS عبارتند از:

• آسیب

• سوء استفاده فیزیکی، عاطفی و جنسی

• رفتارهای وسواسی

• افسردگی

دو قطبی یا تضاد شخصیتی

• مشکلات مربوط به تصویر بدن

• اضطراب

• فوبیا ها

• وابستگی به مواد

در دوره IFS چه مواردی صورت می گیرد؟

دوره IFS می تواند با استفاده از گفتار درمانی مرسوم صورت گیرد، ولی یک درمانگر می تواند بر روی محیط درونی فرد که آسیب دیده است تمرکز کند و به فردکمک کند تا بین بخش های مختلف بدنش با شخصیت ارتباط برقرار کند.

برای مثال، از شخصی که دارای اعتیاد به الکل است، می تواند درخواست شود که آرام باشد، چند نفس عمیق بکشد و سعی کند که بخش درونی خود را که نیاز داردن تا آب مورد نیازشان تامین شود را بشناسند.

این بخش می تواند از طریق حس بدنی، تصویر تجسمی، و یا آگاهی درونی نسبت به وجود شخص شناخته شود.

با تمرکز کردن شخص درمانجو بر روی محیط درونی خودش، درمانگر می تواند از شخص سوال کند که چه حسی در مورد این بخش دارد.

افراد ممکن است احساساتی از قبیل خجالت، نفرت، عصبانیت و یا حتی ترس را گزارش کنند.

معمولا درمانگر بعد از این مرحله و به منظور ایجاد یک ارتباط شفاف، نیاز به یافتن دلیل مربوط به واکنش فرد را توضیح می دهد، و بعد از آن شخص درمانجو را ترغیب می کند تا به اصطلاح، صدای ترس ها، تنفر، دشمنی و خجالت موجود را پایین بیاورد” (سطح شان را کاهش دهد)، و اجازه دهد تا از بدن خارج شوند.

ممکن است این بخش به نحوی واکنش ابراز می کند که می تواند به فرد مواجه شده با مشکل ها مختلف کمک کند و وی را به یک فرد با تجربه تبدیل کند.

در این وضعیت، درمانگر می تواند به فرد آموزش دهد تا از آن بخش خود بخواهد که در صورت موثرتر و کاراتر بودن مکانیزم های دفاعی بخش های دیگر، و همچنین در صورت تمایل اقدامات خود را متوقف کند.

ممکن است که آن بخش در مورد کاراتر بودن روش های دیگر برای مقابله، تردید و شک داشته باشد و همچنان متمایل باشد که به روش درمانی موجود ادامه دهد، چرا که در این حالت چیزی برای از دست دادن ندارد.

در اغلب موارد، درمانگران دارای مجوز های لازم بعد از این مرحله با استفاده از روش های ایمن و مفید به افراد کمک می کنند تا با مشکلات خود مقابله کند.