جایگاه احترام در خانواده

در خانواده معیوب، مرد بر زن، زن بر دختر، برادر و خواهر بزرگ‌تر بر خواهر و برادر کوچک‌تر دیکتاتوری دارند. و بر اساس این سلسله مراتب فردیت همدیگر را نابود می‌کنند. در یک جامعه سنتی همه کنار هم هستند و با خوبی زندگی می‌کنند، در صورتی که کسی توجهی ندارد که فردیت هر کدامشان به سمت نابودی می‌رود.

در یک خانواده کوچک با وجود همه این مشکلات، همه کنار هم با خوبی زندگی می‌کنند، ولی زمانی که فرد وارد جامعه می‌شود، خشونتش شروع خواهد شد.

در کانون خانواده، افراد مشکلی ندارند و خشونتی نیست، چون همه با فردیت له شده خودشان با یکدیگر خوش‌اند.

در زمان‌های قدیم که ما خانواده‌های گسترده داشتیم و هنوز به این خانواده‌های کوچک و سلولی نرسیده بودیم، مسائلی که باعث نمود این فقدان در افراد می‌شد، وجود نداشت. وقتی که مدرنیته و مدنیت وارد جامعه ما شد، یعنی تئاتر، سینما و… به وجود آمد، که در آن زن وارد می‌شد و نقش کس دیگری را بازی می‌کرد، به یک‌باره جامعه سنتی واکنش نشان داد و از آن موقع زمینه نشان‌دادن خشونت در افراد ایجاد شد.

خشونت در خانواده‌های سنتی گذشته هم وجود داشته، ولی از جنس سلسله‌مراتبی. یعنی اگر کسی در سلسله‌مراتب آن خانواده می‌خواست تغییری ایجاد کند، آنجا بود که خشونت ایجاد می‌شد.

در دهه ۷۰ مدرنیته بر جامعه حاکم می‌شود و جنس خشونت‌ها متفاوت می‌شود. افراد در جامعه می‌روند و با توجه به این موضوع وقتی در جامعه قرار می‌گیرند، می‌خواهند فردیت خود را اثبات کنند. فردیتی که خانواده و جامعه هر دو آن را قبول ندارند و برای از بین بردن آن تلاش می‌کنند. اینجا به بحث آموزش و پرورش می‌رسیم. آموزش و پرورش که پاسخ را به جای پرسش گذاشته، نمره را به جای یادگیری قرار داده و دانستن را فدای مدرک کرده. فردی را که اینچنین آموزش دهیم، زمانی که دیپلم می‌گیرد، دو راه بیشتر ندارد. اول این‌که تست‌زنی کند و به دانشگاه برود و دوم این‌که وارد بازار آزاد شود، که هر دو فرد را افسرده می‌کند، چون هیچ استعدادیابی در فرد ایجاد نشده و فرد از کاری که انجام می‌دهد، لذتی نمی‌برد. پس باز هم خشونت شکل می‌گیرد.

مسئله بعدی اوقات فراغت است. در جامعه ما این‌طور جا افتاده که اوقات فراغت همان وقت تلف شده است. در صورتی که اوقات فراغت ضامن اصلی رشد فردی است. شما اگر می‌خواهید ببینید فردیت چه کسی سالم است، به اوقات فراغتش نگاه کنید. اگر اوقات فراغتش خالی باشد، فردیتش صفر است.

در کشورهای مدنی برای اوقات فراغت به شدت ارزش قائل‌اند، به همین دلیل است که اغلب تئوری‌های علمی، گروه‌های هنری و اندیشه‌های اندیشمندان حاصل اوقات فراغت‌اند. پینک فلوید محصول اوقات فراغت جوانان است که خط ربط بین مهندسی، دانش و فلسفه است، ولی به‌طور مثال در جامعه ما همین مراکز فرهنگی به نظر من به روش مرغ‌داری اداره می‌شوند.

مرغ‌ها با طلوع آفتاب شروع به فعالیت می‌کنند و با غروب آفتاب هم می‌خوابد و فعالیت تمام می‌شود. حالا به مراکز فرهنگی نگاه کنید، اکثرا از ساعت هشت صبح تا هشت شب باز هستند. در جامعه‌ای که مراکز فرهنگی تا ساعت هشت شب بیشتر باز نیستند، ولی آب هویج‌فروشی‌ها تا ساعت ۱۲ شب باز است، ما نمی‌توانیم توسعه فردیت داشته باشیم. و این توسعه نیافتن فردیت ایجاد خشونت در جامعه را به دنبال دارد. تمام خشونت‌ها منشأ اقتصادی ندارند. در اکثر خشونت‌ها فرد به دنبال به رخ کشیدن فردیت خود است.

یعنی این اتفاق در جامعه زیاد می‌افتد. یعنی اتفاقاتی که در آنجایی برای عقلانی‌بودن وجود ندارد، چرا شما با فردی که مرتکب قتل شد، همذات‌پنداری می‌کنید نه با فردی که کشته شده؟ چون اصلا فضای شما فضای عقلانی نیست.

جایگاه احترام در خانواده

جایگاه احترام در خانواده

آن سوی فردیت له شده، بعد از افسردگی

اگر قرار براین باشد که افراد در جامعه فردیت خود را از دست بدهند و دست به خشونت بزنند، این موضوع هم برای زنان اتفاق می‌افتد و هم برای مردان، ولی در اکثر فیلم‌ها که همان ویترین جامعه هستند، زنان قربانی خشونت‌اند، نه مردان؟

من فکر می‌کنم به دو دلیل این‌گونه است. هم به خاطر مردها و هم به خاطر خود زن‌ها. مردها به این دلیل که در هیچ جا آموزش مواجه‌شدن با زن را نمی‌بینند و هیچ کجا یاد نمی‌گیرند که به زن به دلیل انسان‌بودنش احترام بگذارند. تمام احترام‌هایی که شما از جانب مردان به زنان می‌بینید یا اداست و یا از جایی خیلی اتفاقی و دیمی یاد گرفته‌اند، نه بر اساس یک نظام آموزشی. حتی در روابط عاطفی هم که نگاه کنید، در سینما، تئاتر و… رابطه عاطفی محترمانه کمتر دیده می‌شود. زن تا حدی محترم است که منی که عاشقش هستم را درک کند، نه این‌که خودش انتخاب کند. و علت دوم؛ زن‌ها خود دیدگاه مردانه نسبت به زن دارند. یعنی زن می‌پذیرد که تصویری از زن را در خود متصور شود که مرد آن را قبول دارد. مثلا زنان حتی ظاهر خودشان را هم به‌گونه‌ای انتخاب می‌کنند که مرد خوشش می‌آید. یعنی زن خودش به علایق خود احترام نمی‌گذارد، پس چطور انتظار دارد که مرد به او احترام بگذارد. زمانی که کسی به شما گفت که من مجبورم، بدانید که فردیت او له شده و به معنای واقعی فردیتش را از دست داده و این همان نقطه آغاز خشونت است. زنان به دلیل فیزیک بدنشان شاید بیشتر مورد ظلم قرار بگیرند، ولی این دلیل بر آن نیست که آنها فردیت‌های مسلمی دارند و به خشونت کمتر دست می‌زنند. یکی از دلایل افسرده‌بودن زنان نسبت به مردان، همینی است که اگر جایی هم دست به خشونت نمی‌زنند، ولی فردیت از بین رفته آنها، در قالب افسردگی و بی‌حوصلگی در این افراد خود را نشان می‌دهد و این چند برابر خطرناک‌تر است برای جامعه.

بررسی‌های متعدد انجام شده در زمینه خشونت خانوادگی در کل دنیا نشان می‌دهد که در دهه‌های اخیر، این مسئله به عنوان یکی از مشکلات فراگیر و وحشتناک نمود پیدا کرده است که پیامدهای آن گاه با آسیب جسمی شدید و حتی مرگ قربانیان همراه بوده است. نتایج آمار و تحقیقات حاضر در ایران نیز حاکی از وجود گسترده انواع همسرآزاری در خانواده‌های ایرانی است. آمار سازمان بهزیستی ایران حاکی از آن است که بعضی از زنان خانه‌دار ایرانی مورد خشونت همسران خود قرار می‌گیرند. در میان انواع خشونت‌ها، خشونت کلامی- روانی که زنان در سطح خانوادگی و اجتماعی به شدت درگیر آن هستند، خشونتی است از نوع پنهان که به دلیل نامشخص بودن تعریف آن برای بسیاری از زنان، معمولا چندان علنی نمی‌شود و در سطح خصوصی باقی می‌ماند. با این وجود نتایج تحقیقات به عمل آمده نشان می‌دهد که علی رغم نامشخص بودن تعریف آن، بیش از انواع دیگر خشونت‌های خانوادگی رخ می‌دهد.

در دهه فعلی ما با خشونتی که منشأ آن زن باشد، بیشتر از دهه‌های قبل مواجه هستیم و این نشان می‌دهد که مسیر بعد از له‌شدن فردیت و افسردگی، خشونت است و این اصلا به صلاح جامعه نیست، چون زن خودش تربیت‌کننده است و نسل بعدی دچار مشکلات سخت‌تری خواهد شد.

فردا

آن بخشی از خشونت را که مستقیم از طرف خانواده است، در کوتاه‌مدت می‌توان حل کرد و روی تربیت افراد کار کرد. دست خودتان است که با تربیت درست و آموزش بچه‌ها از خشونت جلوگیری کنیم.

اگر شما نشانه‌ای از تکامل فردیت افراد ببینید، من می‌توانم به شما بگویم که روند رشد خشونت رو به کاهش است. یعنی فرد ذره‌ای به فرد جاری در جامعه تبدیل می‌شود و این کامل‌ترین نوع فرد است. یعنی هم جمعی است و هم جاری. در عرض جامعه گسترش دارد و در طول تاریخ جاری است و از گذشته و تاریخ خود نصیب می‌برد، اما بخشی از خشونت درازمدت است که من آن را مربوط به فقدان عقلانیت می‌دانم.

اگر عقلانیت را در جامعه به شکل جمعی احیا کنیم و موانع فرهنگی را شناسایی کنیم. روش‌های اعمال خشونت به تدریج حذف خواهد شد، ولی این در شرایطی است که ما آموزش و پرورش خود را اصلاح کنیم و اگر اینچنین نشود، خشونت حتی رو به افزایش می‌رود که من امیدوارم این‌گونه نشود و امیدوارم که ژن ایرانی همان‌طور که افرادی مثل سعدی و حافظ را آفرید، در این نسل هم بیافریند و ندا دهد که خشونت رو به افزایش است و باید کاری کرد. یعنی هر کسی اول از خود باید شروع کند تا ما به نتیجه برسیم.

منبع :جایگاه احترام در خانوادهمشاوره جنسی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *