رفتار درمانی دیالکتیکی یا مناظره ای (DBT) یک رهیافت درمانی رفتاری – شناختی است و هدف آن درمان افرادی می باشد که در نتیجه استفاده از سایر روش های درمانی، بهبود محدود و یا عدم بهبود را تجربه کرده اند.

این روش درمانی بر مبنای استراتژی های حل مشکل و پذیرش وضعیت فعلی در چارچوب مربوط به روش های دیالکتیکی تمرکز دارد. عبارت دیالکتیکی به فرآیندی اشاره دارد که طی آن مفاهیم متضادِ تغییر و پذیرش، با هم ادغام می شوند

درمانگران متخصص DBT از افراد درمانجو حمایت به عمل می آورند و آن ها را در درمان می پذیرند.

بیشتر این افراد درمانجو کسانی هستند که شرایطی همانند “مشکل داشتن با فرآیند درمانی” را دارند.

متخصصان بر روی این افراد کار می کنند تا آنها به اهداف خود و بهبود در وضعیت کلی بهزیستی روانی و عاطفی دست یابند و تغییرات مثبت ایجاد شده را در خود ثابت نگه دارند.

• رفتار درمانی دیالکتیکی چیست؟

• توسعه و تاریخچه

• نظریه DBT

• مراحل و اهداف DBT

• DBT به چه نحوی تاثیر گذار است؟

• گواهی نامه های مورد نیاز برای متخصصان DBT

• انتقادات و محدودیت های مربوط به DBT

رفتار درمانی دیالکتیکی چیست؟

DBT برای اولین بار به منظور درمان افرادی طراحی شد که دارای تفکرات خود کشی مزمن، به عنوان بخشی از علائم شخصیتی افراطی، بوده اند.

در حال حاضر، DBT برای درمان افرادی بکار برده می شود که یک سری از مشکلات سلامت روانی شدید و مزمن را تجربه کرده اند.

این مشکلات شامل خود آسیب زنی، مشکلات تغذیه و غذا، اعتیاد، استرس بعد از آسیب و همچنین شخصیت های حدی و افراطی می باشد.

DBT می تواند در مجموعه های سلامت روان گسترده ای بکار برده شود و شامل پنج مولفه زیر می باشد:

1. افزایش توانایی:

DBT فرصت هایی را برای توسعه مهارت های موجود ایجاد می کند. چهار مجموعه مهارت اصلی در حین درمان عبارتند از: تعدیلات عاطفی و هیجانی، آگاهی، کارایی میان فردی و تحمل درد.

مشاوره تحصیلی کسی که از درس خوندن پیشمون شده و می خواهد درست انتخاب رشته کنه

2. عمومی سازی:

درمانگران DBT از تکنیک های مختلفی استفاده می کنند تا با استفاده از آن بتوانند، مهارت های یادگرفته شده در مجموعه های مختلف را انتقال دهند.

افراد درمانجو می توانند آموزش ببیند و موارد یاد گرفته شده را در محیط خانه، مدرسه، محیط کار و جامعه به کار ببرند.

برای مثال، یک درمانگر می تواند از فرد درمانجو بخواهد تا با همسر و شریک عاطفی خود در مورد تضاد های صحبت کند و قبل و بعد از بحث ها، از مهارت های تعدیل عاطفی و هیجانی استفاده کند.

3. رشد انگیزشی:

DBT برنامه های رفتار درمانی مختص هر شخص درمانجو را بر روی فرد اجرا می کند تا از این طریق، رفتارهای مشکل زایی را که می تواند تاثیر منفی بر کیفیت زندگی بگذارند را کاهش دهد.

برای مثال، درمانگران می توانند از ورقه های نشانه گذاری و نظارت بر خود استفاده کنند

بنابراین دوره های انفرادی می تواند با هم ادغام شود تا در مرحله اول، شدید ترین مشکلات شناسایی شوند.

4. رشد توانایی و انگیزشی درمانگر:

به دلیل اینکه DBT در اغلب موارد برای افرادی ارائه می شود که مشکلات سلامت روانی مزمن، شدید و سختی را تجربه می کنند، درمانگران مجبور هستند که در طول درمان نظارت زیادی را اعمال کنند و از درمانجو حمایت کنند تا از مواردی همانند ایجاد آسیب های جایگزین و یا آسیب مربوط به اتماد درد ممانعت به عمل بیاورند..

برای مثال، جلسات مربوط به تیم درمانی بارهای برگزار می شود تا به درمانگران این فرصت را بدهند که یک حمایت، آموزش و راهنمایی بالینی را دریافت کند و ارائه دهد.

5. ایجاد ساختار محیط:

در اغلب موارد، یکی از اهداف درمان، اطمینان نسبت به رفتارهای مثبت و سازگاری مواردی می باشد که در تمامی مجموعه های محیطی اجرا شده است. برای مثال، در صورتی که یک شخص در برنامه های درمانی چند گانه در یکی از نمایندگی های DBT شرکت داشته باشد، درمانگر می تواند مطمئن باشد که همه برنامه های مربوط به تقویت مهارت های مثبت و رفتارهای یاد گرفته شده، تنظیم و تعدیل شده اند.

فرم استاندارد DBT شامل آموزش انفرادی مهارت، گروه آموزشی مهارت ها، راهنمایی تلفنی و یک تیم مشاوره ای تشکیل شده از درمانگران می باشد.

روش های درمانی DBT استاندارد و گروه آموزشی مهارت ها به صورت هفته ای برگزار می شود.

این گروه ها طراحی شده اند تا به افراد درمانجو کمک کنند که مهارت های رفتاری خود را از طریق کار گروهی و تکالیف خانگی تقویت کنند.

این تکالیف فرصتی را برای افراد ایجاد می کند تا مهارت ها آموزش دیده خود را در زندگی روزمره بکار گیرند.

همچنین راهنمایی تلفنی یکی از مهم ترین مولفه های DBT می باشد.

این راهنمایی به افراد درمانجو اجازه می دهد تا به درمانگر های خود دسترسی داشته باشند و در مواقعی که مابین دوره ها یک وضعیت چالشی وجود داشته باشد، مورد حمایت فرد درمانگر قرار گیرند.

به دلیل پیچیدگی و شدت مشکلاتی که تعداد زیادی از افراد شرکت کننده در DBT با آن مواجه می شوند، وجود داشتن یک تیم مشاوره ای برای ارائه کنندگان DBT کاملا ضروری می باشد.

این تیم، رهبران گروه و درمانگران انفرادی را تعیین می کند و می تواند از درمانجوهایی که با مشکلات سختی مواجه هستند، حمایت کنند، به آنها انگیزه دهد و در صورت نیاز آنها را درمان کند.

توسعه و تاریخچه

DBT در دهه 1970،توسط مارشا لینهان و در نتیجه کار وی بر روی دو گروه سلامت روانی ایجاد شد که این دو گروه عبارت بودند از: افرادی که تفکرات خود کشی مزمنی را تجربه کرده بودند و افرادی که مشخصه آنها اختلالات شخصیتی حدی و افراطی بوده است.

لینهان با تکرار روش درمانی رفتاری – شناختی (CBT)، به کاربرد این روش شک کرد و تصمیم رفت تا در کار خود از CBT استاندارد استفاده کند.

لینهان و همکاران وی، بعد از انجام تحقیقاتی در زمینه کارایی CBT، با مشکلاتی مواجه بودند. آنها در بررسی خود نتیجه گیری کردند که در CBT استاندارد سه مشکل عمده وجود دارد:

1. بر مبنای تجربه مشارکت کنندگان، اقدامات متمرکز شده بر تغییر، بی تاثیر و ناکارا می باشند. این احساس باطل بودن، در اغلب موارد به دلیل صرف نظر کردن از ادامه درمان ، داشتن حالت عصبی نسبت به درمانگر ها و یا وجود داشتن هر دو عامل افراطی مذکور به صورت همزمان ایجاد شده است.

2. شرکت کنندگان و درمانگران یک الگوی تقویتی را ایجاد می کنند که در نتیجه آن از کارهای خوب ممانعت می شود و از اجتناب و راهنمایی مجدد حمایت صورت می گیرد.

وقتی که درمانگر فرد را مجبور به تغییر می کند، شرکت کنندگان با عصبانیت واکنش نشان می هند.

وقتی که درمانگر اجازه می دهد که مورد درمانی تغییر یابد، مشارکت کنندگان با گرمی و بازخوردهای مثبت واکنش نشان می دهند.

این چرخه می تواند به درمانگر و مراجعه کننده کمک کند تا این تفکر و بینش را داشته باشند که در شرایط فعلی، در یک موقعیت مناسب قرار گرفته اند و در گذشته در موقعیت مناسب و صحیح قرار نگرفته بودند.

3. به دلیل اینکه انتقادات زیادی در رابطه با این روش درمانی صورت گرفته است، درمانگر می کوشد تا زمان مناسبی را صرف بررسی نگرانی ها و مشکلات مربوط به سلامتی کند.

این مشکلات عبارت از تکرار حالت های خود کشی، خصومت داشتن درمانگر و تهدید وی، و یا رفتارهای آسیب زننده به خود فرد می باشد.

همچنین در اکثر موارد، زمان کمی صرف آموزش مهارت های مقابله ای و شناسایی عملکرد رفتاری می شود.

لینهان بعد از تحلیل این مشکلات، یک سری اصلاحات را برای روش CBT پیشنهاد داد که به طور مستقیم نیازهای افراد را شناسایی می کند.

استفاده از تکنیک های مبتنی بر مقبولیت باعث می شود تا قبل از اینکه از مشارکت کنندگان خواسته شود تا بر روی تغییر تمرکز کنند، آنها اطمینان کسب کنند که مورد حمایت و مقبول می باشند.

علاوه بر آن، دیالکتیک شامل اجازه دادن به درمانگر ها و درمانجو ها برای تمرکز بر ترکیب موارد دو قطبی و کاملا متضاد، همانند پذیرش و تغییر، می باشد. این امر باعث می شود تا آنها از الگوهایی که دارای موقعیت های کاملا متضاد می باشد، اجتناب کنند.

این تطبیق ها و سایر موارد مربوط به روش CBT اضافه شد، و لینهان در سال 1993 اولین راهنمای درمان رسمی خود را به اسم درمان رفتاری – شناختی مربوط به اختلالات شخصیتی حدی و افراطی را چاپ کرد. بعد از آن، محبوبیت و معروفیت DBT رشد قابل توجهی پیدا کرد.

در طول چند دهه اخیر، تحقیقات قابل توجهی از کارایی DBT حمایت کرده اند، و این نوع درمان در کشورهای مختلف و در سرتاسر جهان مورد استفاده قرار می گیرد.

همچنین این روش در برنامه ها و روش های مبتنی بر مشاهده SAMHSA ثبت شده است.

نظریه DBT

سه چار چوب نظریه ای عمده –مدل زیستی اجتماعی علوم رفتاری در رابطه با توسعه مشکلات سلامت ذهنی مزمن، تمرین آگاهی و هوشیاری زن بودیسم ، و فلسفه دیالکتیک ها – با یکدیگر ادغام شده و مبنا و اصول DBT را تشکیل داده اند.

هدف از نظریه زیستی اجتماعی، توضیح و بیان کردن مشکلات مربوط به پیشرفت خصوصیات شخصی حدی و افراطی می باشد.

این نظریه بیانگر این است که برخی از افرد در هنگام تولد، استعداد آسیب پذیری عاطفی را دارند.

محیط هایی که فاقد ساختار ثابت و پایدار است، می تواند منجر به تشدید شدن واکنش های عاطفی شخص شده و تاثیر مخربی بر الگوهای تعاملات مابین افراد داشته باشد.

این الگوها می تواند باعث آسیب به روابط و عملکردهای تمامی مجموعه ها شوند و در اغلب موارد منجر به رفتار خودکشی و / یا یک شناخت نسبت به شخصیت های حدی و افراطی شود.

DBT تکنیک های خود آگاهی زِن بودیسم را بکار می گیرد تا از قرار گرفتن وضعیت ذهنی در شرایط و زمان فعلی افراد درمانجو، به صورت هدفمند استفاده کند و این افراد، به آرامی موقعیت ها را شناسایی کند.

آموزش هوشیاری و آگاهی به افراد اجازه می دهد تا تجربیات فعلی خودشان را ذخیره کنند، حقایق را ارزیابی کنند و در هر زمانی، فقط بر روی یک چیز متمرکز شوند.

دیالکتیک برای حمایت از فرد درمانگر و درمانجو به کار گرفته می شود تا این افراد از حالت افراطی مربوط به مشکلات مختلف اجتناب کنند.

درمانگران از دیالکتیک استفاده می کنند تا به افراد کمک کنند بخش هایی از خودشان را که دوست ندارند، بپذیرند و یک انگیزه و مشوقی را برای شناسایی تغییرات مربوط به آن قسمت ها ایجاد کنند.

ترکیب و ادغام حالت های متضاد حدی می تواند منجر به کاهش تنش و ادامه پیدا کردن رویه درمانی شود.

مراحل و اهداف DBT

این روش درمانی برای درمان منظم و کلی مشکلات شدید و پیچیده طراحی شده است. به دلیل اینکه DBT در مراحل اول برای کمک به افراد دارای گرایشات خود کشی و مشکلات عاطفی حدی طراحی شده بود، رویه درمان به صورت مرحله ای می باشد و تمامی مشکلات مورد شناسایی واقع می شوند.

DBT شامل مراحل چهار گانه زیر می شود:

یافته های مربوط به مطالعات چند بعدی، نشان دهنده کارایی DBT ، به خصوص برای مشکلات شخصیتی حدی، استرس بعد از آسیب ، خود آسیب زنی و تمایل به خود کشی می باشند.

• مرحله اول:

تمرکز این مرحله بر روی تثبیت است. ممکن است که افراد درمانجو درگیر مواردی از قبیل تفکرات خود کشی، خود آسیب زنی و یا اعتیاد شوند.

اغلب آنها گزارش هایی همانند اینکه در پایین ترین سطح از زندگی خود قرار دارند، را ارائه داده اند.

این روش درمانی بر روی اقدامات امنیتی و بحرانی متمرکز شده است.

هدف از این مرحله کمک به افراد برای دست یابی به کنترل در مورد برخی از رفتارهای مشکل زا می باشد.

• مرحله دو:

در این مرحله رفتارها با ثبات می باشند، ولی مشکلات سلامت روان می تواند رایج و متداول باشند.

درد و رنج عاطفی معمولا در سطح ظاهری قرار می گیرد، و تجارب آسیب زا به صورت ایمن تجربه می شوند.

هدف از این مرحله این است که افراد درمانجو، به صورت کامل دردهای خود را تجربه کنند و از کاهش دادن و یا از بین رفتن صدمات مربوط به تجربیات اجتناب کنند.

• مرحله سوم:

در این مرحله بر روی افزایش کیفیت زندگی از طریق ثابت نگه داشتن مجموعه اهداف منطقی و پیشرفتی تمرکز صورت می گیرد.

هدف از این مرحله ارتقاء سطح خوشحالی و ثبات می باشد.

• مرحله چهارم:

در طول این مرحله، درمانگران از افراد حمایت می کنند تا سطوح زندگی خود را ارتقاء دهند و به مرحله بعدی برسند.

در طول درمان، افراد می توانند مهارت های جدیدی را یاد بگیرند و تلاش کنند که از نظر عاطفی کامل شوند.

هدف از این مرحله کمک به افراد برای دستیابی و ثابت نگه داشتن ظرفیت رو به پیشرفت خوشحالی و موفقیت است.