استراتژی تامین نیازهای رشدی (DNIMS) برای استفاده در درمان آسیب و مشکلات مربوط به دلبستگی معرفی شده است.

DNMS یک رهیافت درمانی غیر جراحی و چند بعدی برای آسیب های پیچیده ای می باشد که در نتیجه سوء استفاده و یا بی توجهی به مشکلات مربوط به دلبستگی ایجاد شده است .

هدف آن شناسایی نیازهای تامین نشده و آسیب های روان شناختی می باشد که در افراد مراجعه کننده به درمان ایجاد شده است.

این رهیافت جامع، بر مبنای قدرت و مترکز بر شخص می باشد و می تواند برای شناسایی دامنه وسیعی از مشکلات مورد استفاده قرار گیرد.

• تاریخچه و توسعه

• نظریه DNMS

• DNMS به چه نحوی کار می کند؟

• DNMS به چه نحوی مفید می باشد؟

• محدودیت ها و نگرانی ها

تاریخچه و توسعه

DNMS توسط متخصص مشاوره ای مجاز ، شیرلی جین شمیت ، که یک روش درمانی وضعیت خود است، و در نتیجه مدل پردازش اطلاعات سازگار فرانسین شپیرو ایجاد شده است و همچنین منجر به ایجاد مبنای نظری مربوط به درمان EMDR (حساسیت زدایی و پردازش مجدد حرکت چشم) شده است.

همچنین DNMS تحت تاثیر روان شناسی توسعه ای، نظریه دلبستگی، کار کودک درون و علوم اعصاب قرار گرفته است.

این رهیافت یک روش جایگزین را برای مدل های درمانی آسیب استاندارد ایجاد کرده است و شامل سه مرحله است. در این رهیافت فرض می شود که حساسیت زدایی نسبت به آسیب در زمان گذشته، منجر به ایجاد تغییرات مورد نظر در عواطف و رفتار های یک شخص خاص خواهد شد.

در حقیقت این مدل برای تعداد زیادی از افراد درمانجو مفید می باشد، ولی برای همه افراد بهترین روش نمی باشد.

شمیت پیشنهاد داده است افرادی که نمی توانند یک آسیب خاص را شناسایی کنند، و همچنین افرادی که نسبت به تجارب آسیب زای گذشته خود حساسیت زدایی شدند.

ولی فقط یک رشد محدودی را به دلیل نیازهای دلبستگی تامین نشده تجربه کرده اند ، به جای اینکه یک آسیب مشخصی را تجربه کنند، می توانند با استفاده از این رهیافت این آسیب را از بین ببرند و فقط یک احساس نا امنی و بدبختی را داشته باشند.

بنابراین، وی در یک مطالعه ای نشان دهد تجارب منفی که افراد بدست می آورد، برابر با تجارب مثبتی نمی باشد که تجربه می کنند، و در نهایت رهیافت DNMS را توسعه داد.

درمانگرانی که روش های مختلف درمان را ارائه می دهند، می توانند برای شناخت و پردازش بیشتر آسیب از DNMS استفاده کنند، در حالی که درمانگرانی که از مدل سه مرحله ای آسیب – درمان تبعیت می کنند، می توانند برای شناخت و پردازش ملایم تر آسیب تجربه شده، از این روش استفاده کنند

در نهایت شمیت موسسه استراتژی تامین نیازهای توسعه ای را ایجاد کرد و از سال 2002، به صدها متخصص سلامت روانی DNMS را آموزش داده است.

وی چندین مقاله را چاپ کرد و TheraTapperTM ، که یک وسیله شبیه سازی لامسه ای می باشد که در DNMS و EDMRR کاربرد دارد، را به ثبت رساند.

همچنین وی در سال 2009 استراتژی تامین نیازهای توسعه ای: یک روش درمانی که بر وضعیت خود و آسیب دوران کودکی و آسیب های دل بستگی تمرکز دارد را چاپ کرد.

نظریه DNMS

این رهیافت درمانی مربوط به آسیب، بر اساس این ایده شکل گرفته است که افراد درمانجو پیام های فزاینده ای را در مورد کاهش ارزش شان از طرف مراقبان خود دریافت می کنند .

بخشی از نیازهای آنها تامین نشده باقی می ماند، و در نهایت از”بخشهایی خاصی از خود واقعی شان” که مربوط به دوران کودکی می باشد، دست می کشند.

همچنین ممکن است که یک نمونه خاصی از آسیب (یا نیازهای امنیتی تامین نشده) در این افراد وجود نداشته باشد، بلکه در عوض یک الگوی ثابت از دلبستگی ها و دیگر نیاز های تامین نشده باقی بمانند.

کودکان می توانند هر نوع پیام کاهش ارزشی، همانند “شما بی ارزش هستید”، را در دوران کودکی خود “ثبت” کنند. DNMS بر روی ایجاد این واکنش ها و مداخلات ناهنجار تمرکز دارد.

بر اساس رهیافت مربوط به این نظریه، ایجاد مجدد و مستمر این پیام ها می تواند باعث ممانعت افراد از به دست آوردن معیارهای توسعه ای شده و توانایی آنها برای مدیریت حوادث آسیب زا و مشکلات را به صورت کارا و موثر افزایش دهند.

در اغلب موارد، جداسازی از واکنش ها از گذشته منجر به کاهش رفتارها و احساسات در این افراد می شود و آنها نیاز کمتری به کمک پیدا می کنند.

هر چند که در خاطرات آسیب زا تمرکز خاصی بر روی درمان صورت نمی گیرد، ولی در اغلب موارد، درمان به عنوان بخشی از تاثیر اقدامات نا به هنجار، دو باره شکل می گیرد تا نشانگر پیام های مفید بیشتری باشد.

مشاوره تحصیلی کسی که از درس خوندن پیشمون شده و می خواهد درست انتخاب رشته کنه

پیوند نامه DNMS توسط موارد زیر مورد حمایت قرار می گیرد:

• نظریه آبراهام مازلو که بیان می دارد نیازهای تامین نشده مربوط به دوران کودکی می تواند منجر به ثابت ماندن مراحل توسعه ای خاصی شود.

• ایده اریک اریکسون عبارت از این است که نیاز های تامین نشده می تواند منجر به ایجاد تفکرات، عواطف و رفتارهای غیر کارا و نادرست در فرد شود.

• نظریه بردشو که بر اساس آن، توجه به کودک درون هر شخصی می تواند منجر به درمان آسیب ها شود.

مفهوم یکپارچگی عصبی ، یا این ایده که بخش های آسیب دیده از بخش منبع خود جدا هستند، بر شکل گیری معمولی مسیرهای عصبی تاثیر می گذارد، و باعث می شود که DNMS قادر به شناسایی این عدم ارتباط بشود و تاثیر مثبتی را بر روی این مسیرهای عصبی بگذارد.

DNMS به چه نحوی کار می کند؟

DNMS که برای اصلاح پیام های قدیمی و نا به هنجار مربوط به تجربیات دوران کودکی طراحی شده است، تلاش دارد تا این کار را از طریق کمک به افراد درمانجو انجام دهد و واکنش های ناخواسته و نامطلوب را کاهش دهد.

کمک به افراد درمانجو با استفاده از از بخش هایی از منابع خود – خود اصلی، رشد خود بالغ و مراقبت از خود بالغ – صورت می پذیرد.

این منابع در فرآیند تشخیص نیاز های تامین نشده و درمان آسیب و درد به کار برده می شود.

بر اساس عقیده متخصصان DNMS ، همه افراد این ظرفیت و قابلیت را دارند تا از منابع درونی خودشان استفاده کنند، و هر منبعی می تواند به عنوان بخشی از توجه به نیازهای توسعه ای ، که در دوران کودکی تامین نشده است، بکار برده شود.

بخش هایی از خود که آسیب در آن باقی مانده است و یا در نتیجه سوء استفاده و یا بی توجهی دچار آسیب شده است، می تواند منجر به باقی ماندن و راکد ماندن فرد در گذشته شود.

درمانگران تلاش دارند به افراد کمک کنند تا پیام های نا بهنجار و واکنش به خاطرات آسیب زا را از بین ببرند و به منظور تمرکز زدایی از آسیب، آن تجارب آسیب زا را دوباره ایجاد کنند.

درمانگران از طریق استفاده از منابع درونی به افراد کمک می کنند تا در آینده، در مورد آسیب های تجربه شده واکنش نشان ندهند و از گذشته خود جدا شوند.

تکنیک های درمان ساختار یافته مورد استفاده قرار می گیرد تا افراد به اهداف درمانی دست یابند و تاثیرات مربوط به نیازهای تامین نشده را شناسایی کنند. این تکنیک ها عبارتند از:

• توسعه منابع به افراد کمک می کند تا منابع درونی خود را بشناسند.

• تغییر وضعیت فعلی به وضعیت تسلط، ابزاری برای عدم استفاده از مداخلات و اقدامات نا بهنجار است و منجر به گسترش روش هایی می شود که افراد با استفاده از آن چالش های روزمره را از بین می برند.

• اتاق کنفرانس، شامل گروهی از منابع است که با بخش های آسیب دیده ادغام و ترکیب می شوند تا نیاز های تامین نشده شناسایی شوند و به افراد کمک می کنند تا از وضعیت های خود، وضعیت های شخصی خاص و مشکلات گذشته، دور شوند.

تحریک دو طرفه متناوب (ABS)، یک تکنیکی است که در روش های درمانی DNMS و EMDR مورد استفاده قرار می گیرد و شامل حرکات چشم، تحریک لامسه ای دو طرفه به صورت متناوب (لمس) و تحریک شنوایی دو طرفه متناوبی (صدا) می باشد.

این دو رهیافت درمانی یک سری شباهت هایی دارند، ولی در DNMS تلاش بر این است تا مسیر های عصبی ما بین بخش های مجزا شده و بخش های دارای تطابق مثبت، تقویت شود.

در حالی که در EMDR تلاش بر این است که از خاطرات آسیب زا تمرکز زدایی شود و همانند REM مورد پردازش قرار گیرند تا تاثیرات مربوط به خاطرات گذشته از بین رود و به اصطلاح، این خاطرات به خواب روند.