مشاوره رایگان تلگرام
مشاوره رایگان تلگرام
مشاوره رایگان تلگرام امکان جدیدی است که در اختیار همگان در کشور عزیرمان قرار گرفته است.
برخی اوقات نیاز فوری داریم با متخصص متناسب با موضوع مشاوره خود صحبت کنید و راهنمایی بگیرید.
عضویت رایگان در کانال کانون مشاوران ایران
کانال تلگرام مشاوره ازدواج
کانال تلگرام مشاوره جنسی و همسران
کانال تلگرام زناشویی و آموزش جنسی همسران
کانال تلگرام مشاوره کودک و نوجوان
مشاوره خانواده تلگرام
روش استفاده از ربات به این صورت است که (زیر نظر کانون مشاوران ایران)
- عضو آن می شوید عضویت در ربات جهت مشاوره تلگرامی telegram
- عنوان خود را مشخص کنید تا به روانشناس مرتبط با موضوع خود وصل شوید
- سوال خود را مطرح می کنید
- با پرداخت فقط 9هزارتومن می توانید مشاوره خود را یک پیچ آغاز کنید
- حتی می توانید از مشاور بخواهید در ساعت معینی در آنجا حضور پیدا کند و مشاوره دهد.
آسان ترین و سریع ترین راه دسترسی به روانشناسان با تجربه در زمینه موضوعی که مشاوره نیاز دارید
- جنسی (سکس تراپ)
- خانواده
- پیش از ازدواج
- زوج درمانی
- خانواده درمانی
- اختلالات رفتاری
- راهنمایی فردی
- شخصیت شناسی
- مشکلات بلوغ
- اختلال رفتاری کودک و نوجوان
- مشاوره رایگان تلگرام
- افسردگی
- اضطراب و استرس
بهترین دکتر مشاور خانواده در سایت “مشاوره خانواده” بیابید.
روش های کاهش استرس در خانواده
آسان ترین راه این است که تا 20 بشمارید یا از 20 تا 0 بشمارید.
از محیط استرس زا دور شوید.
به پارک بروید و از فضاهای سبز لذت ببرید زیرا القاکننده آرامش هستند.
شی لاستیکی را فشار دهید تا ارام شوید.
به خود سخت نگیرید گاهی ما برای اول شدن توان لازم را نداریم. فقط سعی کنید “بهترین خود باشید”
سه بار نفس عمیق بکشید دقت کنید این کار را به آرامی انجام دهید.
استفاده از مواد غذایی همچون شیر ماست شکلات تلخ چای و ماهی
به یادآوری خاطرات خوش که همپوشانی با موضوع استرس زا ندارد بپردازیم.
خیلی ها می خواهند مشاور خانواده خوب در شرق یا غرب تهران پیدا کنند یا بدنبال روانشناس خوب هستند.
که می توانید با مشاوره رایگان تلگرام آن را انجام دهید.
من سه سال پیش با یه آقا پسری که همسن خودمه دوست شدم ولی به دلایلی بعد از یک سال با هم کات کردیم . ولی هنوز دوسش دارم . چهار ماه پیش از دوست مشترکمون شنیدم که آقا بهش گفت که اون هم من رو دوست داره و از این جور حرفها و من خیلی خوشحال شدم . از اون جایی که خانواده هامون با هم دوست هستن با هم رفت و آمد داریم ولی دیگه مثل سابق بهم توجه نمی کنه و وقتی که به کلاس خصوصی می رویم اون به دختر های دیگه نگاه میکنه ، توجه میکنه و حتی باهاشون میخنده . شاید دارم حسودی می کنم ولی دارم روانی میشم . شما بگید من چیکار کنم ؟
ببخشید که طولانی شد .
با سلام خدمت شما دوست عزیز
احساسات شما قابل احترام می باشد اما نیاز است که ایشان اگر احساسی دارند در مسیر درست آن اقدام کنند و با خانوادیشان اگر شریط سنی و اقتصادی اجازه می دهد اقدام کنند و اگر شرایط سنی و اقتصادی نیز این اجازه را نمی دهد بهتر است ایشان و شما در کنار احترامی که برای احساسات خود قائل هستید اجازه بدهید در آینده در زمانی که شرایط ازدواج را داشتید در این مورد تصمیم گیری داشته باشید .
بهتر است از تمرکز بر رفتارهای ایشان خوداری کنید تا ایشان نیز برای جلب توجه شما اگر احساسی وجود دارد از مسیر بهتری اقدام کنند
ممنون از راهنماییتون ولی من پانزده سالمه و متاسفانه در این گودال گیر کردم هر کاری کردم که فراموشش کنم نشد . از لحاظ روحی یک سال اول میشه گفت خوب بودم ولی دو ساله که فکر و خیالم فقط شده اون . در ضمن باید بگم که بعضی مواقع بهم توجه میکنه اما چونکه زیاد همدیگه رو نمی بینیم و فقط از طریق کلاس خصوصی می تونیم همدیگه رو ملاقات کنیم . و از همه مهمتر خانواده ی من طوری من رو تربیت کردن که دنبال این چیز ها نرم و من هم دربند این کارها نبودم ولی شدم فقط می خوام به من یک راهکاری بدبد که یا فراموشش کنم یا اینکه کاری کنم که اون بهم توجه کنه
من فعلا نمی خوام در آینده به ازدواج فکر کنم
دوست عزیز دقت کنید که شما در سن نوجوانی قرار دارید و رد این سن توجه به جنس مخالف زیاد می باشد و چون خیالپردازی و بزرگنمایی در سنتان وجود دارد با خیالپردزای و معنا دهی به رفتارهای ایشان این احساس را دامه می دهید نیاز است در کنار احترامی که برای احساستان قائل هستید شرایط سنیتان را نیز مورد توجه قرار بدهید و تصمیم گیری در مورد این موضوعات را به آینده واگذار کنید .
خسته نباشید من عرفان ۲۱ ساله دانشجو دانشگاه ازاد رشته کامپیوتر با یه دختر مورد علاقه ام اوکی هستم و قصد ازواج هست ولی یه مشکلی دارن ایشون یک سالی هست مادرشون به رحمت خدا رفته و مشکلات خانوادگی دارن و مثل اینکه با پدرشون اختلاف نظر دارن و از نظر مالی مشکلی ندارن پدرشون ولی بهشون پول اونجوری نمیده و یه خواهر هم دارد که ۲ سال ازواج کردن و شوهر خواهرش تو این ۲ سال برای ایشون خیلی خرج کرده و سارا دوست من فکر میکرده که این همه محبت و خرج کردن از روی حس برادرانس ولی ۳ هفته میشه شوهر خواهرشون بهش نزدیک میشه و میشنهاد رابطه جنسی میدهد و ایشون هم چون دختر خوبی هست قبول نمیکنه و تحدیش میکنه که خرج هایی که برات کردم مثل گوشی خردیدن لپ تام خریدم برات ازت میگیرم …
و سارا دوست من مخالفت کرده ولی اون ولش نمیکنه سارا به پدرش نمیتونه بگه چون حمایت نمیکنه پدرش و بی تفاوت هست به ایشون مادر هم نداره به خواهرش هم میخواد بگه میترسه زندگی خواهر بهم بخوره من از شما درخواست دارم که بهترین کار چی دوست من بکنه
سلام به شما آقا عرفان
احساسات شما قابل احترام هست اما در این مسیر بهتر است دقت کنید که شما شناخت لازم نسبت به خانواده ایشان دارید و بهتر است در این مسیر بر مبنای شناخت تصمیم گیری کنید در کنار اینکه نیاز است که بتوانید بر شرایط مالی خودتان برای وارد شدن به زندگی مشترک تاکید کنید .
اما در مورد این خانم بهتر است در این مسیر دقت کنند که بهتر است از هرگونه باج دادن خوداری کنید و در این مسیر در احترام ارتباط خود را با همسر خواهرشان قطع کنند در کنار اینکه این آقا نمی توانند وسایل شخصی این خانم را بگیرند در کنار اینکه این خانم در صورت تکرار بهتر است با مدرک در این مورد با خواهرشان صحبت کنند اینکه خواهرشان برای زندگی مشترکشان چه تصمیم گیری می کنند بر عهده خود ایشان می باشد اما این خانم بهتر است که به این رابطه ادامه ندهند در کنار اینکه اگر تکرار شد بهتر است با پدر صحبت کنند و به صورت قانونی از این آقا شکایت کنند .
در مورد روابط خود شما نیز بهتر است اگر شرایط وارد شدن به زندگی مشترک را دارید و شرایط زندگی خانوادگی این خانم برایتان مورد پذیرش هست در احترام به صورت رسمی از خانواده ایشان را خواستگاری کنید .
سلام وقت بخیر
من دخترم و۱۸سالمه چند ماهی میشه که با یه پسری دوست هستم،ما قبل از اینکه باهم رل بشیم دوست معمولی بودیم، اون موقع باهم خیلی خوب و خوش بودیم و هیچ اختلافی هم نداشتیم، ولی از وقتی که باهم وارد یه رابطه عاشقانه شدیم خیلی اختلاف و جر و بحث بینمون بوجود اومده،و هرچقدر هم که باهم درموردش حرف میزنیم درست نمیشن این دعواها، من پیشنهاد دادم که جداشیم از هم ولی نمیتونیم، اون اقا بیشتر از من حتی وابطه این رابطهاس.. نمیتونه از من دور بمونه، و من از شما یه راهکار میخوام واسه خاتمه دادن به این جروبحث هایی که مارو خیلی از هم دور کرده
سلام. دقیقتر در مورد جر و بحث و دلایل دعواهاتون بیان کنید
سلام وقتتون بخیر ببخشید من 19 سالمه و اینکه پدر مادر من خیلی سخت گیرن و صبر منم تموم شده اصلا اجازه نمیدن با دوستام برم بیرون یا اینکه خودم برم کارای شخصیمو بیرون انجام بدم و الانم که دانشگاه یه شهر دیگه قبول شدم دارن مجبورم میکنن برم انتقالیمو بگیرم بیام شهرمون حتی اجازه نمیدن من شب خونه مامان بزرگم بخوابم و تا حالا من شب جایی نموندم و تا حالا تولد دوستام نرفتم میشه بگین چیکار کنم واقعا خیلی سخت میگذره بهم
سلام به شما مهسا جان
قابل درک هست که شما استقلال بیشتری می خواهید و در این مسیر توقع دارید پدر و مادر با شما همراه باشند تا مسیر رشدی خودتان را سپری کنید و هیچ یک از این درخواست ها بد نیست اما در هرصورت پدر و مادر شما نیز نگرانی هایی دارند که باعث می شود اینگونه واکنش نشان بدهند .
در این مسیر نیاز است در احترام و درک نگرانی های آنها با آنها صحبت کنید و بیان کنید که می خواهید در کنار داشتن و حمایت آنها در دانشگاهی که قبول شده اید تحصیلی کنید و یا اینکه با دوستان خود تا حدودی که آنها نیز اطلاع دارند ارتباط داشته باشید .
در این مسیر بهتر است با پدر و مادر به صورت حضوری به روانشناس مراجعه کنید در هرصورت آنچه در روان آنها تجربه می شود تاثیر زیادی در رفتارها و واکنش های آنها خواهد داشت .
سلام…اهل مقدمه چینی نیستم و ی راس میرم سراصل مطلب
بنده ی دختر۱۶ساله م ک شدیدا احساساتیمو زود وابسته میشم ب همجنس خودم و چنان علاقه ای ب جنس مخالفم ندارم
ولی ب خمجنس خودم چ رفیق چ غریبه .. خوشم بیاد خیلی احساساتی میشمو کوچیکترین بی توجهی اعصاب و روحو روانمو میریزه بهم..این احساسات و وابسته شدنام دست خودم نیس اصلا و بنظرم فقط داره خودمو درگیر و اذیت میکنه چیکار کنم بی تفاوت بشم نسبت ب احساسات؟:/ کاش یدکمه خاموش کردن احساسات بود
سلام به شما مریم جان
ببین عزیزم در این مورد اگر میزان وابستگی شما باعث شود که بر روند زندگی شما و عملکردی که دارید تاثیر بگذارد نیاز است که حتما روابط و وابستگی شما مورد بررسی دقیق قرار گیرد چون اگر در روابط وابستگی زیادی ایجاد شود می تواند آسیب زا باشد و اینکه به دنبال دکمه خاموش باشید امکان پذیر نیست و این سبک شخصیتی و رفتاری بعد از سالها در شما شکل گرفته است که خب نیاز به زمان و بررسی نیز برای درمان دارد.
اگر این شرایط زیر را در روابط خود تجربه می کنید نیاز است که حتما به صورت حضوری به روان درمانگر مراجعه داشته باشید .فرد به افراد دیگر وابستگی جسمی و روانی دارد. بروز حداقل ۵ علامت مخصوص این اختلال در فرد، نشان دهنده مبتلا بودن آن فرد است. در این اختلال، افراد به دلیل عدم استقلال و ترس از جدایی، به دیگران محتاج هستند به همین دلیل تحت سلطه افراد قرار میگیرند و از خود وابستگی نشان میدهند. آنها تمایل دارند که از آنها به شدت مراقبت شود. کافی است که مبتلایان به این اختلال، لحظهای از پایان یک رابطه مطلع شوند، به سرعت به دنبال جایگزین رابطهای دیگر هستند که بتواند از او پشتیبانی کند. در تنهایی احساس پریشان دارند و نیازمند حضور کسی در کنار خود است. نوع غذا، پوشش، خرید خانه و حتی تعیین شغل آنها توسط دیگران انجام میگیرد چرا که آنها به توانایی و تصمیمات خود اعتماد ندارند. این افراد حتی اگر از تصمیمات دیگران ناراضی باشند باز هم سکوت میکنند چرا که گمان میکنند با مخالفت کردن، آنها را از دست میدهند و تنها میمانند. البته با وجود آن که مخالفت را درست نمیدانند اما به شدت نسبت به انتقاد از خودشان حساس حساساند این افراد در حیطه کاری با نظارت افراد دیگر فعالیت میکنند و به دلیل این وابستگیها مورد سو استفاده از دیگران نیز قرار میگیرند؛ روابط اجتماعی محدودی دارند و فقط با کسانی ارتباط برقرار میکنند که قرار است حامی او باشند. در این روابط، هنگامی که افراد برای مدتی غیبت طولانی داشته باشند، فرد مبتلا دچار افسردگی و پریشانی میشود.
ممکن است نیاز داشته باشید دیگران مسئولیت اغلب زمینههای مهم در زندگی شما را بر عهده بگیرند. در ابراز مخالفت با دیگران مشکل داشته باشید زیرا میترسید کمک یا تأیید را از دست بدهید
سلام دختر من ۱۴ سالشه و از تاریکی می ترسه چه کنم
سلام به شما دوست عزیز
اگرچه ترس از تاریکی ممکن است بخشی از رشد طبیعی کودکان خردسال باشد، اما برای نوجوانان و افراد بزرگسال امری غیرطبیعی به شمار میرود. ترس از تاریکی در بزرگسالی (نیکتوفوبیا) یک ترس نامناسب با سن افراد بزرگسال است و این افراد در تاریکی احساس ترس و اضطراب را تجربه خواهند کرد. هنگامی که این نگرانی از مکانیسم حفاظتی ذاتی به یک مسئله بالینی تبدیل شود، فوبیا شناخته میشود. نیکتوفوبیا ترس غیر منطقی یا شدید از تاریکی است. افراد مبتلا به نيكتوفوبيا اضطراب، تنش و احساس عدم اطمينان نسبت به تاريكي را تجربه خواهند کرد. اختلال فوبیای تاریکی مانند دیگر اختلالات اضطرابی باعث کاهش عملکرد فرد و به هم ریختن آرامش او و خانواده اش میشود. در واقع فوبیای تاریکی ترسی بیمارگون از تاریکی است که باعث بهم ریختن اوضاع روحی و روانی فرد میشود و بر عملکرد او در زندگی تأثیر میگذارد اگر در این مسیر شما با مشکلاتی در روابط و افت عملکرد دخترتان روبرو هستید نیاز است که حتما برای بهبود شرایط او به صورت حضوری او را به روانشناس ارجاع بدهید .
علائم ترس از تاریکی، تقریبا شبیه علائمی است که در دیگر فوبیاها و ترسها تجربه میشود. فرد مبتلا با قرارگیری در جاهای تاریک به شدت مضطرب میشوند. در موارد شدید حتی فکر کردن به تاریکی نیز منجر به بروز نشانههای ترس میشود.
نشانههای فیزیکی فوبیای تاریکی:
_ مشکل تنفس
_ ضربان قلب بالا
_ احساس فشار در قفسه سینه یا درد قفسه سینه
_ لرزش بدن و احساس سوزن سوزن شدن
_ سرگیجه
_ ناراحتی معده
_ سرد و داغ شدن بدن
_ عرق کردن
نشانههای روانی ترس از تاریکی:
_ درگیر شدن با احساسات ناراحت کننده اضطراب و وحشت و کاهش عملکرد
_ نیاز شدید به فرار از وضعیت و موقعیت آزار دهنده
_ مضطرب و عصبی شدن در یک محیط تاریک
_ نیاز به خواب با یک چراغ روشن یا چراغ خواب
_ عدم تمایل به خوابیدن
_ احساس ترس بیش از حد و دیوانگی
گاهی این ترس ها به میزانی در روان فرد بزرگ هست که حتی باعث ایجاد حملات پانیک نیز می شود دقت کنید که در این مسیر دلیل آوردن، سرزنش ، تنبیه و… کمکی به فرزند شما نمی کند چون او نیز ممکن است بداند این ترس واقعی نیست اما آنچه در روانش به صورت ناهشیار تجربه می شود این شرایط را ایجاد می کند.
سلام
من ۲۱سالمه
تو خونواده بسیار حساس و سنتی زندگی میکنم
تو سن ۶سالگی پسر داییم بهم تجاوز کرد
هیچ کسی از این موضوع ب جز خودم خبر نداره
چون میدونم اگ خبر داشته باشن زندگی مامانم سیاه میشه
من تو خونه اجازه هیچ کاریو ندارم
ن حق بیرون رفتن ،ن حق دیدن دوست،ن حق مهمونی رفتن
تمامه کارایه خونه بامنه مامانم دست ب سیاه و سفید نمیزنه
من تو درس ضعیف بودم دیپلمو به زور گرفتم
و بابام داعم بهم توهین میکنه
داعم بهم میگه تو کلفت این خونه ای
تصمیم گرفتم برم کلاس کامپیوتر مدرک بگیرم تا ی جا کار کنم
اما اون کارم نشد دوبار امتحان دادم رد شدم
مادر و پدرم داعم درحال توهین بهم هستن
جلویه همه بهم توهین میکنن
دیگ صبرم تمومه
دیگ تو خونه نفس نمیتونم بکشم
چندین بار فکره خودکشی ب سرم زده
چند بارم قرص خوردم ولی زیاد نبود برایه همین تاثیری نداشت
ن خاستگار دارم
ن چیزی
چون سنتی اند خونواده ام و نمیزارن بیرون برم
حتی ابروهامم اجازه ندادن بگیرم
ب اصطلاح دختر آفتاب مهتاب ندیده ساختن
داعم در حال نماز و دعا خوندنم
شاید خدا نجاتم بده از این وضع درآم
ولی اونم تاثیری نداره
امروز از آموزشگاه کامپیوتر زنگ زدن گفتن رد شدم
میدونم شب باز فقط توهین میشنوم
خسته شدم
لطفا شما راهنماییم کنین
خونواده ای هم دارم ک اگ جلوشون وایسم بابام منو میکشه
چون ب این عقیده اس دختر بخواد آبروشو ببره میکشش
تو رو خدا راهنماییم کنین
دیگ نمیدونم باید چیکار کنم
سلام به شما فاطمه جان
ببین عزیزم قابل درک است که تجربه تجاوز در دوران کودکی و بعد هم ارتباطی که با پدر و مادر دارید برای شما با فشار روحی زیادی همراه شده است اما عزیزم در این مسیر خوکشی راحل هیچ مشکلی نیست .
بهتر است در احترام به پدر و مادر در مورد احساسات خودتان و توقعاتی که از آنها دارید صحبت کنید چون اگر با آنها صحبت نکنید آنها متوجه نمی شوند که سبک رفتاری که دارند برای شما با چه فشارهای روحی همراه شده است.
در کنار اینکه خب شما اگر قرار است مسیر زندگی خود را تغییر بدهید نیاز است که در این مسیر گام هم بردارید یعنی اگر کلاس کامپیوتر ثبت نام می کنید خب برای موفقیت در این مسیر تلاش هم کنید در این حالت آنها نیز متوجه می شوند که شما می خواهید مسیر زندگیتان را تغییر بدهید و در این مورد تلاش هم می کنید .
بهتر است به روانشناس مراجعه کنید در اول برای بهبود شرایط روحی خودتان و دوم برای اینکه با پدر و مادر تان نیز صحبت شود و بتوانید در قالب خانواده درمانی در کنار هم مسیر ارتباطی بهتری را بسازید.
در صورتی که شرایط مراجعه به روانشناس ندارید بهتر است با شماره 123 یا 1480 تماس بگیرید همکاران ما به صورت رایگان به شما کمک می کنند.
سلام من توی وضعیت خیلی بدی قرار دارم پدرم به مادرم پول نمیده و اذیت میکند مادرم رو من امسال کنکور دارم نمی دونم چطور درس بخونم خیلی اوضاع روحیم خرابه
سلام به شما دوست عزیز
خب در این مورد یک موضوع ر وابط بین شما و پدر و مادر می باشد خب در این مورد اهمیت دارد که با پدر و مادر شما نیز صحبت شود در مورد دوم شرایط روحی خود شما می باشد که خب می تواند تاثیر زیادی بر عملکرد شما از نظر درسی و ارتباطی داشته باشد .
در این مسیر بهتر است در احترام به پدر و مادر در مورد نیازها و توقعات خود با درک شرایط آن ها صحبت کنید و به صحبت های آنها نیز گوش بدهید در مسیر تعامل می توان امیدوار بود نتیجه گیری بهتری داشته باشید در مورد شرایط روحیتان نیز بهتر است از آنها بخواهید شرایط مراجعه به روانشناس را برای شما ایجاد کنند در این حالت در کنار کمک به بهبود شرایط روحی شما و کمک به اینکه بتوانید از همین حداقل امکاناتی که دارید برای موفقیت خود استفاده کنید کمک می شود تا در قالب خانواده درمانی با پدر و مادر شما نیز صحبت شود و بتوانید در کنار هم نتیجه گیری بهتری داشته باشید.
سلام خسته نباشید
من ۲ سال بود ک نامزد کرده بودم به اجبار خانوادم من تو نامزدی فهمیده بودم اخلاق همسرمو ولی هیچی نگفتم بخاطر آبروی پدرو مادرم ۲۰ روز بود ک عروسی کرده بودیم …بهم توجه نمیکنه ..منو نوکر خودش میدونه..هرجقد محبت میکنم فایده نداره…خسیسه..پیش از حد وسواسه…شکاکه..تحمت زده بهم..عصبیه..خیلی دهن بینه…الان ۶ ماه ک اومدم خونه پدرم با چاقو و تهدید اومده دنبالم واقعا دارم دیونه میشم هر وقت که اومده دنبالم بخاطر این بود ک توافقی تمومش کنیم بره گوشیمو ازم گرفت و رفت و آبرومونو جلوی درو همسایه برده
نمیدونم باید چیکار کنم ۱۷ سالمه میشه راهنماییم کنین😔
سلام. اول از همه باید به شما بگویم که احساسات شما کاملاً طبیعی هستند. در شرایطی که شما در آن قرار دارید، کاملاً طبیعی است که احساس ناامیدی، ترس و خشم کنید.
در مورد همسرتان، به نظر میرسد که او دارای مشکلات شخصیتی جدی است. او فردی کنترلگر، بدبین، شکاک و خشن است. این رفتارها میتواند برای شما بسیار مضر باشد و سلامت روانی شما را به خطر بیندازد.
در اینجا چند نکته برای کمک به شما در این شرایط آورده شده است:
با خانواده و دوستان خود صحبت کنید. آنها میتوانند از شما حمایت عاطفی کنند.
از یک روانشناس یا درمانگر کمک بگیرید. آنها میتوانند به شما کمک کنند تا با احساسات خود کنار بیایید و یک زندگی جدید برای خود بسازید.
به خودتان توجه کنید. مطمئن شوید که به اندازه کافی میخوابید، غذای سالم میخورید و ورزش میکنید.
امیدوارم که این نکات به شما کمک کنند تا این شرایط دشوار را پشت سر بگذارید.
باسلام. دوسال هست که متاهل هستم و ۲۳ساله و در این دوسال اختلاف من و همسرم کم نبوده و به حدی پیش رفته که قبح کتک و فحاشی به من و خانوادم براش ریخته. اخیرا با عشق سابقش چون در رابطه بود به مدت ۳هفته اونم میگفت من این آدمو فراموش کردم تو و خانوادت هی سرکوب زدین که چرا اونو نگرفتی و اینا رفتم که حساست کنم قدر منو بدونی چون اگه بخوام خیانت کنم یجوری انجام میدم متوجه نشی از عمد هرروز پسورد عوض میکردم واکنشتو ببینم. ولی من ازش توضیح میخواستم قاطی میکرد عصبی میشد میگفت نه نرفتم باهاش بیرون پیام ندادم گردن نمیگرفت. منم برام سخت بود تحمل اینکه بهم محل نمیده نمیذاره نزدیکش شم گفتم چرا اینکارارو میکنی گفت جلو چشمم نباش وگرنه میزنمت منم گفتم نمیرم خائن که کتکم زد اونقد بهمو زد تا گوشیمو از دستم گرفت. فرداش من با اطلاع پلیس رفتم خونه بابام و پزشک قانونی رفتم و میگم بمو تهدید کرده بود خونه نباشی سر باباتو قطع میکنم میکشمت و اینا. منم شکایت کردم و مهرمو گذاستم اجرا…بعد دوهفته میگه پشیمونم میخوام زندگیمو از نو بسازم بیا بریم دوتایی درستش کنیم اولش خامش شدم حرفای امیدوار کنندهای زد و گفت فلان روز میام دنبالت ولی به کسی نگو بگی نمیذارن بیای دو روز پیشم باش باز خواستی برگرد. به خانوادم گفتم گفتن باید با بزرگتری چیزی بیاد ضمانتش کنن که دیگه اینکارارو نکنه و وقتی بش گفتم که مثل جلسات خواستگاری با ریش سفیداتون بیا میگه قول دادی بهم باهم صحبت کردیم زیر قولت نزن. چون گریه و عجزشو دیدم التماسم میکرد این آدمی نیست که التماس کسیو بکنه براهمین باورش کردم ولی بقیه میگن نقشه کشیده برام یا حداقل فردا چیزی بشه میگن خودت اومدی. بقیه میگن بزرگترش بیاد ببردت خیلی برات بهتره تا خودش ازونجاییم که شکایت کردی خانوادتو کوچیک میکنی. الانم گفتم دوستم داری با خانوادت بیا دنبالم نه تک و تنها و قبول نمیکنه منم گفتم باشه منم دیگه نمیخوامت دیگه اصلا وقتی ارزش ندارم برات و گوشیو قطع کرد و واقعا نمیدونم چی درسته چی غلطه خیلی فرصت دادم و برا زندگیم تلاش کردم ولی اون به شیوه خودش میخواد خوب کنه مثلا. چون دوسش دارم سختمه جدایی دوست دارم زندگیم درست شه نه اینکه طلاق بگیرم ولی عسق یک طرفه هم فایده نداره میگه دوسم داره ولی حداقل کاری که میگم با خانوادت بیا دنبالمو نمیکنه. همه گفتن بهم صبر کن جوابشو نده محلش نده اگه بخوادت همه جوره هست نخوادتم جداشو
سلام.
درک میکنم که در شرایط سختی قرار دارید و تصمیمگیری برای شما دشوار است. از طرفی همسرتان را دوست دارید و از طرف دیگر، رفتارهای او به شما آسیب میرساند.
در این شرایط، مهم است که به احساسات خود توجه کنید و ببینید که چه چیزی برای شما مهم است. آیا حاضر هستید برای حفظ زندگی مشترک خود، به رفتارهای همسرتان چشمپوشی کنید؟ آیا میتوانید به او اعتماد کنید که دیگر شما را کتک نمیزند یا به شما خیانت نمیکند؟
اگر تصمیم گرفتهاید که به زندگی مشترک خود ادامه دهید، باید شروطی را برای همسرتان تعیین کنید. این شروط باید به گونهای باشد که امنیت و آرامش شما را تضمین کند. برای مثال، میتوانید از همسرتان بخواهید که:
با یک روانشناس یا مشاور ازدواج صحبت کند تا علت رفتارهای خود را بفهمد و برای بهبود آنها تلاش کند.
به طور منظم در جلسات مشاوره خانواده شرکت کند.
در صورت بروز هرگونه مشکل، به جای خشونت، از راههای سالمتری برای حل آن استفاده کند.
اگر همسرتان حاضر به پذیرش این شروط باشد، میتوانید به زندگی مشترک خود ادامه دهید. اما اگر حاضر به تغییر نباشد، باید برای جدایی از او اقدام کنید.
در مورد اینکه همسرتان با خانواده خود بیاید دنبال شما یا نه، نظر شما مهم است. اگر احساس میکنید که حضور خانواده همسرتان برای شما امنیت بیشتری ایجاد میکند، میتوانید از او بخواهید که این کار را انجام دهد.
در نهایت، تصمیمگیری در مورد اینکه آیا به زندگی مشترک خود ادامه دهید یا خیر، بر عهده شماست. هیچ جواب درست یا غلطی وجود ندارد و مهم است که تصمیمی بگیرید که برای شما بهترین باشد.
در اینجا چند نکته برای کمک به شما در تصمیمگیری آورده شده است:
با یک دوست یا مشاور مورد اعتماد صحبت کنید و از او کمک بگیرید.
به زمان نیاز داشته باشید. تصمیمگیری فوری در مورد مسائل مهم، معمولاً نتیجه خوبی ندارد.
به احساسات خود توجه کنید. تصمیمی بگیرید که با ارزشها و باورهای شما سازگار باشد.
امیدوارم که بتوانید تصمیم درستی برای خود بگیرید.