درمان رابطه های خود، به عنوان یک رهیافت درمانی تقریبا جدیدی که توسط استفن جیلیگان توسعه یافته است، بر روی رابطه افراد با خود درونی شان متمرکز می شود.
بر اساس این نظریه، علائم روان شناختی زمانی ایجاد می شوند که بدن و ذهن تلاش می کنند تا نسبت به بد عملکردی ها و نقایصی توجه کنند که به صورت بالقوه نیاز به توجه دارد.
درمانگران آموزش دیده در درمان رابطه های خود می توانند با استفاده از فرآیندی به نام رابطه، به افراد درمانجو کمک کنند تا مهارت های خود را شناسایی کرده و به کار بگیرند تا خود را تقویت کنند و به بهبود مناسبی دست یابند.
رشد درمان رابطه های خود
جیلیگیان، که مطالعات زیادی را با میلتو اریکسون انجام داده بود و در نهایت به یک آموزش دهنده مهمی در هیپنوتیزم اریکسون تبدیل شده بود، در دهه 1980 شروع به توسعه روش خود در روان درمانی کرد.
وی با الهام گرفتن از نظریه اریکسون در زمینه بی هوشی (حالت خلسه) طبیعی، مولفه های هیپنوتیزم درمانی، بودیسم و آیکیدو (یک روش درمان ژاپنی) را در رهیافت اولیه خود استفاده کرد، و در حال حاضر به عنوان درمان رابطه های خود شناخته می شود.
جیلیگان برای معرفی ایده های خود برای درمانگران در سرتاسر کشور، از آموزش گروهی مسکونی و سرپرستی استفاده کرد.
در حال حاضر، وی از طریق کارگاه ها، آموزش ها و سخنرانی و ویدئو ها، به بیان کردن ایده های خود در ایالات متحده و سرتاسر جهان ادامه می دهد.
نظریه درمان رابطه های خود
این رهیافت بر مبنای این ایده ایجاد شده است که علائم خاصی از نگرانی های سلامت روانی و عاطفی، بیانگر جنبه های درونی می باشد که تلاش می کنند تا شنیده شوند.
درمان رابطه های خود از درمانی که با ارتباط مجدد ذهن و بدن ( به ترتیب خود – شناخت و خود – بدن) و با مشخص شدن جنبه هایی از چالش ها و اختلالات موجود در عملکرد های معمولی، که می تواند تاثیر مثبتی داشته باشد، حمایت می کند. در درمان رابطه های خود، تغییر از طریق فرآیندی ایجاد می شود که “رابطه” نامیده می شود.
حمایت عبارت از بیان کردن رابطه ما بین خود و دنیا می باشد. تمامی اتفاقات و تجارب، چه تجربیات مثبت و چه تجربیات منفی، این پتانسیل را دارند تا جنبه های خوب را در درون خود بیدار کنند.
این خود افراد هستند که به تجارب معنا و ارزش می دهند؛ تا زمانی که تجارب از طریق افراد “حمایت” نشوند، بی ارزش باقی می مانند.
بنابراین، درمان رابطه های خود تلاش ندارد تا علائم موجود در فرد را از بین ببرد.
در مقابل، درمانگر تلاش می کند تا به افراد درمانجو کمک کند که از طریق بررسی احساسات درونی خود نسبت به تجربیات گذشته (که منجر به قطع رابطه بین خود – بدن و خود – شناخت می شود)، به وضعیت آگاهی درونی دست یابند.
افراد می توانند با استفاده از رابطه مثبت، توانایی بهتری را برای مبارزه با احساسات منفی پیدا کنند که بر روی اعتقاد و باورهای موجود در خود های درون شان تاثیر می گذارد، و جنبه های از خودشان را حمایت و تایید کنند که در گذشته مورد بی توجهی قرار گرفته بود.