X

روان شناسی مثبت


روان شناسی مثبت یک روش نسبتا جدیدی در زمینه روان شناسی می باشد. این روش بر روی تاثیرات مثبت در زندگی فرد تاکید دارد. این تاثیرت می تواند شامل توانمندی های فرد، احساسات بهینه و سازمان های مفید باشد.

این نظریه بر مبنای این عقیده است که خوشحالی در نتیجه دو عامل روانی و عاطفی ایجاد می شود. هدف از روان شناسی مثبت کمک به افراد درمانجو برای تشخیص شادی در تک تک لحظات زندگی می باشد.

این روش درمانی، در هنگام بررسی گذشته افراد، فقط بر روی لحظات شادی آور تاکید و توجه می کند.

برای افراد درمانجویی که تمایل دارند تا حس لذت بیشتری را تجربه کنند و از وضعیت کنونی خودشان آزاد شوند، این روش می تواند مفید باشد.

بسیاری از افراد بعد از اتمام دوره درمانی به این نتیجه رسیده اند که تمرکز بر روی عواطف مثبتی که تجربه می کنند، راحت تر می باشد.

تکنیک های مورد استفاده در روان شناسی مثبت

روان درمانی مثبت عبارت از کاربرد اصول روان شناسی مثبت در مجموعه های درمانی تخصصی می باشد. این روش بر مبنای این مفهوم است که خوشحالی می تواند به سه مفهوم کنترل پذیر تقسیم شود:

• احساسات مثبت
• مشغولیت
• معنا

روش های استفاده شده در روان درمانی مثبت، به منظور افزایش یک یا چند مورد از این مفاهیم در زندگی شخص طراحی شده است.

برخی از تکنیک های استفاده شده در این روش درمانی، شامل بررسی فعالیت های شخص درمانجو می باشد. در طول درمان، استنباطات مثبت از هر نوع فعالیتی بررسی می شود.

روش رایج استفاده از بیوپر و پیجر ها (دستگاه های الکتریکی که در موقع گریه کردن فرد، صدا ایجاد می کند) می باشد. درمانگر، با موافقت و رضایت شخص درمانجو، می توان یک صدا ایجاد کند تا به آنها یادآوری کند که تجارب خودشان را بنویسند.

این ثبت ها با اضافه شدن نوشته های مربوط به جزئیات روز گذشته توسط شخص درمانجو، بسط داده می شوند.

بعد از آن، در حین بررسی های بلند مدت ارزیابی می شوند.

در اغلب موارد، این روش ها به عنوان نمونه برداری کوتاه مدت مورد اشاره قرار می گیرد.

همچنین، اغلب افراد درمانجو ترغیب می شوند تا یک روزنامه مربوط به قدر دانی داشته باشند.

این ثبت ها، یاد آور اتفاقات مثبت و دستاورد های مربوط به هر روز می باشد.

این روش می تواند در کاهش تاثیرات مربوط به مواردی که مطابق با برنامه پیش نمی روند، مفید باشد.

روان شناسی مثبت به چه نحوی می تواند مفید باشد؟

همه افراد یک قسمت اعظم توجه و تمرکز خودشان را معطوف تجربیات منفی می کنند.

به همین دلیل، در اغلب مواردی که افراد به درمان مراجعه می کنند، بعد از یک اتفاق خاص و ناراحت کننده، نسبت به نیروها و تاثیرات خوشحال کننده در زندگی خودشان بی توجه هستند و این موارد را نمی شناسند.

برخی از متخصصان مراقبت سلامتی روان، معتقدند که این ناهمخوانی می تواند به دلیل ادراک فرد باشد.

ممکن است که یک فرد در طول یک تجربه، قادر به شناخت و تشخیص احساسات خاصی نباشد.

ولی در صورتی که این تجربیات تکرار شوند و یا این افراد در مورد تجربیات گذشته تفکّر کنند، به راحتی می توانند این عواطف را تشخیص دهند.

هدف از روان شناسی مثبت، دور کردن توجه، انتظارات و خاطرات فرد از موارد منفی است.

این رهیافت بر روی جنبه های مثبت تمرکز می کند و تلاش دارد تا به چشم اندازهای متوازن دست یابد.

روان شناسی مثبت منجر به توسعه و رشد چند مفهوم کلیدی شده است. اثبات شده است که این روش برای افراد افسرده و مضطرب، خاصیت درمانی بالایی دارد.

برخی از مطالعات نشان داده است که نبود موارد مثبت می تواند به بدتر شدن شرایط و یا وضعیت روانی افسرده فرد منتهی شود. با این وجود، افسردگی صرفا به دلیل این نیاز بیان شده توسعه نمی یابد.

هدف روان شناسی مثبت صرفا علائم منفی نیست. بلکه هدف دیگر آن عبارت از افزایش توانایی شخص و احساسات مثبت است.

همچنین برای افرادی که می خواهند در سایر زمینه ها هم رشد کنند، این روش درمانی مفید می باشد.

مطالعات نشانگر این است که هر دو روش درمانی روان شناسی مثبت و رفتاری شناختی، در کاهش علائم افسردگی مفید می باشند.

نتایج یک مطالعه مربوط به این دو رهیافت درمانی نشان داده است که روان شناسی مثبت می تواند در افزایش و تقویت خوشحالی موثرتر باشد.

نشان داده شده است که این رهیافت منجر به افزایش خوشحالی کلی در افراد افسرده می شود.

روان شناسی مثبت در مقابل روان درمانی مثبت

هر چند که عناوین این دو رهیافت روان شناسی مثبت و روان درمانی مثبت مشابه می باشد، ولی این دو رهیافت کاملا متفاوت می باشند.

یک مورد عبارت از رهیافتی است که در نظریه روان شناسی مثبت و در سال 1998 توسط سلیگمن توسعه یافته است.

مورد دیگر رهیافت میان فرهنگی است که در سال 1968 و توسط نوسرت پسچکیان معرفی شده است.

این مورد تاثیرات بشر دوستانه و روان پویشی را شامل می شود.

روان شناسی مثبت سلیگمن و روان درمانی مثبت پسچکیان، در برخی از موارد مشابه هم هستند.

هر دو آنها فرض می کنند که افراد ذاتا خوب هستند. همچنین آنها تلاش می کنند تا افراد را ترغیب به رشد بکنند. با این وجود، این دو رهیافت چند تفاوت کلیدی هم دارند:

• رهیافت سلیگمن تجربیات منفی را انکار نمی کند. ولی رهیافت پسچکیان، یک دید مثبتی نسبت به تمامی تجربیات منفی دارد. وی این موارد را به عنوان فرصت های رشد در نظر می گیرد.

• رهیافت سلیگمن بیشتر بر مبنای فرهنگ غربی می باشد. در حالی که رهیافت پسیچکیان، جنبه های میان فرهنگی بیشتری را دارد.

• رهیافت سلیگمن خود را از تاثیرات بشر دوستانه مجزا می کند. در حالی که، رهیافت پسچکیان شامل هر دو مورد مربوط به پس زمینه بشر دوستانه و روان پویشی می باشد.



محدودیت ها و نگرانی ها

روان شناسی مثبت محبوبیت خوبی را در رسانه ها بدست آورده است. این امر باعث شده است که برخی از روان شناسان احساس نگرانی کنند.

آنها جلوتر بودن کاربردهای عملی این رهیافت از تحقیقات علمی صورت گرفته را مورد سوال قرار داده اند.

شرکت های چند میلیارد دلاری از قبیل IB، TedEx و Adobe “راهنمایان خوشحالی” را برای کارمندان خودشان استخدام کرده اند.

برخی از مدارس مفاهیم روان شناسی مثبت را در برنامه های درسی خودشان تدریس می کنند. حتی ارتش ایالات متحده هم یک سری از برنامه های آموزشی را به منظور افزایش بهزیستی سربازان خودش به کار می گیرد.

منتقدان بر این امر توافق دارند که روان شناسی مثبت می تواند به سلامت روانی بهبود یافته در موقعیت ها و شرایط گسترده ای منتهی شود.

ولی این رشته فاقد شواهد تجربی است که از ادعاهای این افراد مبنی بر مفید بودن این رهیافت دفاع کند. به منظور تعیین طول مدت پایداری این تاثیرات، به تحقیقات علمی زیادی نیاز وجود دارد.

همچنین روان شناسی مثبت به دلیل رد، انکار و یا کم بها دادن به کارهای اولیه ای که رابطه نزدیکی با این رشته دارد، مورد انتقاد قرار گرفته است.

یکی از نگرانی های بالقوه در زمینه روان شناسی مثبت، احتمال استفاده از کاربردهای مثبت در موارد حدّی می باشد.

برای مثال، برخی از افراد درمانجو بر این باورند که آنها با فرض کردن حالت خوش بینی، می توانند در برابر مشکلات سلامت روانی و فیزیکی جدّی مقاومت کنند.

این رهیافت بر مسئولیت پذیری شخصی تاکید دارد که باعث می شود برخی از افراد دارای ناراحتی روانی و یا شرایط سلامت روانی در برابر این نگرانی ها مسئولیت پذیر باشند.

همچنین در سطح گسترده ای باور بر این است که مشکلات سلامت روانی افراد، عبارت از اشتباه صورت گرفته توسط همین افراد نمی باشد.

فرض بر این است که این رهیافت در درمان مشکلات سلامت روانی مزمن و جدّی خاص، کارایی کمتر خواهد داشت و یا احتمالا بدون تاثیر خواهد بود.

این موارد می تواند شامل اسکیزوفرنیا (جنون جوانی) و یا آسیب های ناشی از صدمه دیدن مغز باشد.

تحقیقات نشان داده است که خوش بینانه و مثبت بودن برای همه افراد مفید نیست.

برخی از افراد، که می توانند به عنوان “بدبین های تدافعی” شناخته شوند، به دلیل اینکه از یک دیدگاه منفی به این موقعیت ها نگاه می کنند، می توانند با استفاده از این رهیافت به یک پیشرفتی دست یابند.

این افراد با بدست آوردن موفقیت در اولین تغییر تفکر احتمالی قابل پیش بینی، می توانند به موفقیت دست یابند. از این طریق، آنها می توانند از شکست اجتناب کنند.

مطالعات نشان داده است که این رهیافت می تواند به افراد کمک کند تا با اضطراب مقابله کنند.

همچنین در این رهیافت، فرد می تواند به صورت سریع تر به سازگاری با شرایط دست یابند و استراتژی های خوش بینانه را اجرا کند.

آخرین انتقادی که به روان شناسی مثبت وارد است این نکته می باشد که این رهیافت تا اندازه ای غربی می باشد.

این روش در مرحله اول بر روی مزیت ها و ارزش هایی اهمیت قائل است که منعکس کننده فرد گرایی در جامعه آمریکایی می باشد.

مجموعه محدود استفاده شده از سایر فرهنگ ها در این رهیافت، ممکن است به صورت دقیقی منعکس کننده این فرهنگ ها نباشد.

ممکن است که برای درمانجو ها و درمانگران زیادی، داشتن یک تعریف و اصطلاحات جهانی تر و عمومی تر مورد نیاز باشد.

تاریخچه و توسعه

روان شناسان با نفوذ از قبیل کارل روگرز، آبراهام مازلو، اریچ فروم و آلبرت بندورا ، نقش مهمی را در گسترش ایده ها و نظریه های مربوط به خوشحالی و کارایی انسان داشتند.

ولی بعد از سال 1998، مارتین سلیگمن به عنوان رئیس انجمن روان شناسی آمریکایی، توانست که یک تمرکز جدی و عمومی را بر روی مفهوم “روان شناسی مثبت” جلب کند.

سلیگمن در سال 2002، در کتاب خود به عنوان خوشحالی معتبر تفکرات خود را در مورد روان شناسی مثبت بیان کرده است.

وی این عقیده خود را بیان کرد که تمرکز صرف روان شناسی بر روی نگرانی ها و مشکلات مربوط به سلامت روان، به بیشترین کارایی ممکن دست نیافته است.

وی روان شناسان را ترغیب کرد تا به جای روش های مرسوم، بر روی تقویت، افزایش و پیشبرد مشخصات و استعدادهای مثبت افراد متمرکز شوند.

اولین جلسات مربوط به روان شناسی مثبت در سال 1999 برگزار شد. در سال 2002، اولین کنفرانس بین المللی در زمینه روان شناسی مثبت برگزار شد.

روان شناسی مثبت موفق شده که در سال 2006 توجه عموم را به خود جلب کند.

کلاس های روان شناسی مثبت که توسط پروفسرو تال بن – شاهر برگزار می شد، به محبوب ترین دوره های درسی دانشگاه هاروارد تبدیل شد که 855 دانشجو در آن شرکت می کردند.

در سال 2009، دانشگاه پنسیلوانیا، میزبان اولین کنفرانس جهانی در زمینه روان شناسی مثبت بود.

یک سری تقسیمات رو به پیشرفتی بین طرفداران روان شناسی مثبت و روان شناسی بشر دوستانه وجود دارد. این تقسیم بندی از زمان ظهور روان شناسی مثبت در سال 1998 وجود داشته است.

حمایت کنندگان از روان شناسی مثبت بر این باورن که نظریه های روان شناسی مثبت بر مبنای شواهد علمی قابل اطمینان می باشند.

این افراد مدّعی هستند که این رهیافت نسبت به نظریه های بشر دوستانه، که فاقد شواهد تجربی حمایت کننده است، اولویت دارد. از طرف دیگر، برخی از روان شناسان بشر دوستانه از سلیگمن انتقاد می کنند.

آنها بیان می دارند که وی تلاش کرده است تا از اعتبار مربوط به تحقیقاتی استفاده کند که توسط افراد قبل از وی و در زمینه روان شناسی بشر دوستانه صورت گرفته است.

مارتین سلیگمن فعالیت ها و پیشبردهای زیادی را در زمینه رهیافت روان شناسی مثبت داشته است.

ولی افراد دیگری هم بوده اند که پیشبردهای زیادی در زمینه روان شناسی مثبت داشته اند.

این افراد عبارت از میهالی سیکزنتمیهالی، دان کالیفتون، اد دینر، سی آر اسنایدر، کریستوفر پترسون، شلی تیلور، باربارا فردریکسون، میشائیل آرگیل و دانیئل گیلبرت می باشند.

ترجمه و گردآوری : دکتر یاسر دادخواه