مشاوره شبانه روزی رایگان
سایت “مشاوره خانواده” خدمات مشاوره و مشاوره شبانه روزی رایگان را برای همکان فراهم کرده است.
چه کسانی به راهنماییی تخصصی نیاز دارد.
- افرادی که عجله دارند و تصمیم سریعی باید بگیرند.
- افرادی که به کسی نیاز دارند که با او حرف بزنند و متخصص باشد.
- افرادی که بعد از ساعت اداری دچار مشکل می شود و خدمات شبانه روزی می تواند کار ساز باشد.
در زمان های بحرانی باید چه کنیم در ادامه گفته خواهد شد.
**انتهای صفحه مشاوره خانواده و روانشناسی رایگان **
.
تست شخصیت و روانشناسی
شامل بیش از 100 تست روانشناسی و شخصیت شناسی
رایگان
*توجه فایل زیپ می باشد بعد از دانلود با زیپ باز کرده و سپس نصب کنید.
دانلود مستقیم: فول تست روانشناسی و شخصیت شناسی – اندروید
تست روانشناسی اپل
دانلود نسخه IOS برای گوشی ایفون
*فایل زیپ می باشد- باید بعد از دانلود، فایل زیپ باز کنید و سپس نصب کنید
سلام ببخشید چطوری میتونم مشاوره بگیرم
با سلام
لطفا سوالتان را در همین قسمت وارد کنید
موفق باشید
با سلام
چگونه مشاوره بگیرم؟
با سلام خدمت شما
لطفا سوالتان را در همین قسمت بیان کنید
سلام خسته نباشید
مشعود داداشمه. 15 سالشه و خیلی با مامانم درگیر میشن. خانواده نسبتا مذهبی داریم و داداشم سبک لباس پوشیدن و دوستاش شبیه چیزی نیست که مامان و بابا هستن, برای همین خیلی درگیر میشن. حتی چند وقت پیش داداشم تهدید میکرد که خودشو میکشه و دستشو با تیغ و پرگار خط میندازه و سیگار میکشه , کلی از درساش رو افتاده . دایم توسط خانواده ترد میشه و همش بهش بد میگن . اما من میشناسمش , اون اینجوری نبود. لج بازی میکنه. یه لج بازی که فکر میکنه درسته. یبار بهش گفتم چرا دستتو اینجوری میکنی؟ گفت حال میده
مامان هم حرص میخوره. جدیدا انقدر ناراحتی کشیده مشکل قلبی پیدا کرده. همش نگرانم. همش مضطربم. نگران اینم که اتفاقی براشون بیفته. هرچند فکر کنم داره میفته
خیلی تلاش کردم که ببرمشون پیش مشاور. خیلی تلاش کردزم واقعا. اما نشد. مامانم میگه پول نداریم مشاوره گرونه. ولی بازم گفتم باید ببری مشاوره مسعود رو ولی گوش نمیده , البته شرایط و اوضاح مالی بده که نمیتونه
همین امروز هم حال مامان بد شد, بخاطر نگرانی زیاد . ولی به گمونم مسعود فکر میکنه مامان ازش بدش میاد
من چیکار کنم ؟ نمیخوام اینجوری ادامه پیدا کنه. اوضاع داره بد و بدتر میشه
میشه لطفا کمکم کنید؟
با سلام خدمت شما دوست عزیز
احساسات و نگرانی شما و خانوادیتان قابل درک می باشد اما بهتر است دقت کنید که برادر شما در سن بسیار حساسی قرار دارد و اینکه مداوم بخواهید با تذکر و دعوا مشکلات او را برطرف کنید موضوعی را حل نخواهد کرد . نوجوانان اگرچه به خودشان آسیب می رسانند اما به هیچ وجه نمی خواهند خودکشی کنند بلکه فقط می خواهند با یک آسیب بر پوست و بدن خود از هیجانات درونی شان که امکان بروز ندارد کاسته شود. این خودآزاری بسیار گیج کننده و ناراحت کننده می باشد و برای والدین بسیار ترسناک و هشدار دهنده می باشد بهتر است با توجه به اینکه در این سن رفتارهای تکانشی در برادرتان زیاد است و از اهداف اصلی نیز دور شده اند به صورت حضوری به روانشناس مراجعه کنید تا بررسی لازم در این زمینه صورت گیرد اینکه برادر شما در این سن سیگار می کشد، خودزنی دارند ، رفتارهای تکانشی نشان می دهند زنگ خطری برای ایشان محسوب می شود که نیاز به بررسی دقیق با حضور ایشان داد .
اینگونه مشکلات نیاز به مراجعه خود شخص به مشاور و در کنار آن همکاری خانواده ها دارد تا بتوانید نیازهای نوجوان را به درستی بشناسید و به او کمک کنید به مسیر درست هدایت شود.
درمسیر می توانید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
021-88422495
شاد باشید
سلام خسته نباشید
سلام ببخشید من 24 سالمه و چند روز پیش برای اولین بار خود ارضایی کردم و از اون به بعد هر شب یعنی 4 شب پشت هم اینکارو میکنم .و اضطراب من خیلی بالاست و نزدیک پریود هم هستم .به نظرتون خودارضایی با توجه به دین و اینجور مسایل مشکلی ایجاد میکنه یا نه ؟؟با توجه به این که مجردم و تا حالا پارتنری نداشتم و تمایل جنسی کمی هم داشتم.
سلام
5سال و 3 ماهه که ازدواج کردم و یک فرزند2 ماهه دارم
ما همکلاسی بودیم دوسال باهم دوست بودیم و توی دوستیمون کلی دعوا داشتیم علی رغم علاقه ای که بهشون داشتم ولی چون خیلی بحث و دعوا داشتیم نمیخواستم باهاشون ازدواج کنم و قصد کات کردن داشتم ولی با اصرار ایشون ازدواج کردیم و تو این 5 سال عاشقانه دوسش داشتم و اختلافاتمون هم خیلی کمتر شد. ولی
مشکل اصلی من تو این5 سال اینه که بهم ابراز علاقه نمیکنه و از ظاهرم خیلی ایراد میگیره و داغ یه تعریف از رفتارم رو به دلم گذاشته علی رغم اینکه همیشه هم رفتارم هم ظاهرم مورد تایید همه اطرافیانم هم فامیل خودم هم ایشون بوده
تو این 5 سال بارها و بارها باهاشون صحبت کردم و ازشون خواستم یکم بهم روحیه بده ازم تعریف کنه بگه دوسم داره ازم کمتر انتقاد کنه بارها با زبون نرم گرفتمش بارها ازش خواهش کردم خیلی وقتا گریه کردم و بهش گفتم من توشهرغربت جزتو هیچکس رو ندارم و حقمه ازت بخام بهم محبتت رو ابراز کنی
من زنم نیاز دارم و…
ولی هیچ فایده ای نداشته
اوایل درجواب خواسته م سکوت میکرد بعدها که دعوا میکرذم و میگفتم سکوتت منو ازار میده اگر دوستم نداری خب بگو بدونم که از زندگیت برم بیرون میگفت نه دوست دارم ولی بگم پرو میشی
میگفتم تو امتحان کن تو یذره محبت کنی من صدبرابر انرژی ای که میگیرم بهت محبت میکنم بعدها میگفت من کلا اینجوریم بلد نیستم سختمه و…
درصورتیکه تو اون دوسال دوستیمون من بخاطر اینکه بهم محبت میکرد جذبش شدم
اوایل زندگی مشترک از ظاهرم خ ایراد میگرفت درصورتی که من بخودم مطمئن بودم و دیگران همیشه از ظاهرم تعریف میکردن ولی ایشون هیچوقت بجز موقع همخوابی تعریف نکرده و نمیکنه و این منو زجر میده
از بس ازشون بی مهری دیذم که حتی دیگه خودمم قبول ندارم از ذیدن خودم تو اینه متنفر شدم بخصوص حالا که اندامم هم بخاطر بارداری و زایمان بهم ریخته
تو بارداری هم خیلی رک از تغییراتم ابراز نارضایتی میکرد و من ناراحتیمو بخاطر حرفاش بروز میدادم
حالا دیگه طوری شده که جز ایراد چیز مثبتی تو ظاهر خودم نمیبینم
اعتماد بنفسم رو از دست دادم
خسته شدم از گدایی محبت ولی دوسش دارم
البته به اینکه دوسم داره مطمئنم چون علاقش رو فقط با کارایی که انجام میده بهم نشون میده مثلا گاهی توی کارای خونه کمک میکنه یا چیزی بخوام برام تهیه میکته ختی اگر پولش خ کم باشه ولی من دلم به اینا راضی نمیشه روحیه ام خ گرفته و این مسئله الان بعداز زاسمان نیست تو کل این5 سال همین بوده.
چند وقته تصمیم گرفتم ازش نخوام محبتش رو بروز بده چون فایده نداره
لطفا راهنماییم کنید به نظر شما ایراد از منه که نمیتونم با سرد بودن ایشون و تغیر نکردنشون کنار بیام؟؟؟
چون نمیتونم خودمو فقط به چارتا کار خونه اونم گیرم ماهی یکی دوبار یا خریدی که چندماه یبار باشه قانع کنم؟؟؟ چون بخاطر وضعیت مالی متاسفانه همیشه سعی کردم چیز زیادی ازش نخوام ینی دلم نیومده تحت فشاربذارمش
ما ساکن کرجیم. هرروز بجز جمعه ها 6ونیم صب تا7 عصر خونه نیستن بخاطر کارشون تو اشتهارد و وقت مشاوره رفتن ندارن البته از نظر ایشون ما مشکلی نداریم
خواهشا راهنماییم کنید با سردی ایشون چکار کنم
با سلام خدمت شما دوست عزیز
احساسات و نیاز جنسی شما قابل درک می باشد اما بهتر است دقت کنید که خودارضایی می تواند آسیب های زیادی در مدت زیاد برای شما داشته باشد از جمله عوارض خودآگاهی از جمله موارد زیر است:: افسردگی به میزان بالا ، شادی و عشق کمتر، از بین رفتن زیبایی ، از بین رفتن براقیت و زیبایی چشم ها، به هم خوردن ،تناسب اندام و زشتی هیکل ،ریزش موهای سر، ایجاد مشکلات جدی روحی مثل بدبینی و تندخویی و..، دفع بی اختیار منی، بی اختیاری ادرار، بی اختیاری در کنترل منی ،ضعف در قوای جسمی و جنسی ،سرطان پروستات
و از نظر دینی نیز این موضوع مورد تایید نیست . بهتر است سعی کنید بر نیازهای جنسی خود مدیریت داشته باشید . دقت کنید که هرچه میزان تمرکز شما بر این موضوع بیشتر شود می تواند باعث شود که شما بیشتر به این نیاز گرایش پیدا کنید . بهتر است برای زندگی روزانه خود برنامه داشته باشدتا میزان تنهایی خود را کاهش بدهید و همچنین از مسائلی که می تواند باعث گرایش شما به خوارضایی شود دوری کنی ، ورزش و تغذیه مناسب نیز می تواند به شما کمک زیادی کند.
درمسیر می توانید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
021-22354282
شاد باشید
با سلام خدمت شما دوست عزیز
احساسات شما قابل درک می باشد اما بهتر است دقت کنید که تنها با درخواست مکرر به نظر می رسد نمی توانید به نتیجه دلخواه خود برسید البته باید متوجه شویم که همسرتان چه دیدگاهی دارند تا بتوانیم در این زمینه بهتر بتوانیم شما را راهنمایی کنیم که نیاز است به صورت حضوری به روانشناس مراجعه کنید تا یک سری آموزش ها نیز در این زمینه در اختیار همسرتان قرار داده شود.
البته دقت کنید که مردها به اندازه زنان از احساسات کلامی استفاده نمی کنند و بیشتر در رفتارهای خود ان را نمایش می دهند .
بهتر است سعی کنید در کنار درک کردن شرایط مالی همسرتان مقداری نیز به ظاهر خودتان بیشتر رسیدی کنید این موضوع برای مردان از اهمیت زیادی برخوردار است و رفتن به باشگاه هم می تواند باعث شود از نظر روحی بهتر شوید و هم اینکه اعتماد به نفستان در مورد اندامتان بهتر شود.
بهتر است سعی کنید از یکجا نشستن و درجا زدن خوداری کنید در اول نیاز است که شما خودتان برای خودتان ارزش قائل باشید تا دیگران نیز این باور را در مورد شما داشته باشند تا زمانی که روحیه شما پایین است و انرژی لازم را ندارید زندگی برایتان یکنواخت و خسته کننده می شود و توقع دارید که همسرتان این مشکلات را حل کنند اما بهتر است سعی کنید علایقتان را بشناسید برای پرورش آنها گام بردارید حتی اگر در منزل هستید از آموزش های مجازی استفاده کنید پرداختن به کارهای مورد علاقه می تواند باعث شود که انرژی بیشتری داشته باشید.
سعی کنید علایق همسرتان را نیز شناسایی کنید و به آنها اهمیت بدهید تغییرات هرچند کوچک ایجاد کنید که همسرتان نیز به ان علاقه دارد مثلا : پختن یک غذای مورد علاقه ایشان، پوشیدن یک سبک لباس خاص، تغییراتی در رابطه جنسی، بیان احساسات به سبک خاص، کتاب خواند هر چیزی که می دانید مورد علاقه همسرتان است به این طریق ایشان از نظر روحی بهتر می شوند و توجهشان به شما نیز افزایش می یابد و محیط منزل برایشان جذاب تر است . دقت کنید که در رابطه زندی مشترک بهتر است دنبال مقصر نگردید و هردویتان سعی کنید الگوی مناسبی برای طرف مقابل باشید و به علایق و نیازهای یکدیگر احترام بگذارید و در بهبود زندگی مشترکتان گام بردارید. بهتر است با رفتارهای خود به عنوان یک الگو برای همسرتان باشید بسیاری از افراد احساس می کنند که ابراز علاقه /آنها را کوچک می کند و یا باورهای نادرست دیگری چون صحبت همسر شما دارند( پرو می شوی)و… شما مسیر درست را در پیش بگیرید و به عنوان یک الگو عمل کنید تا ایشان متوجه اشتباهاتشان شوند.
البته بهتر است به صورت حضوری به روانشناس مراجعه کنید تا در اول روحیات خودتان مورد بررسی قرار گیرد و در کنار ان مشکلات زندگی مشترکتان نیز بررسی لازم شود.
درمسیر می توانید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
021-22247100
شاد باشید
ممنونم
هرچند تواین چند سال بیشتر وقتا سعی کردم غذا باب میل و انتخاب ایشون باشه و قبل از اومدنشون به خونه به خودم رسیدم ولی ایشون ظاهرا با اصل من مشکل داره😂
ولی ممنونم بابت راهنمایی هاتون. حتما پیگیری میکنم
چون چون از بازخوردهایی که گرفتم ازشون روحیه ام بد شده و خودم هم درحق خودم کوتاهی کردم که دست رو دست گذاشتم و به شرایط اجازه دادم مانع رفتنم دنبال علایقم بشن. ولی راهنمایی هاتون حالم رو بهتر کرد
دلم خیلی اروم شد از حرف زدن باهاتون
سلام من 16 سالمه یه هفته ای بود به دوست صمیمی ام بی محلی میکردم الان فک میکنم ازم بدش میاد چیکار کنم ؟اصن نمیدونم واسه چی ازش بدم اومده بود
با سلام خدمت شما دوست عزیز
نگرانی شما قابل درک می باشد چون در سن شما روابط دوستی اهمیت زیادی دارد ممکن است دوستتان از رفتارهای شما ناراحت شده باشند بهتر است با ایشان صحبت کنید و اختلافات موجود در بینتان را شناسایی و برطرف کنید . دقت کنید که رابطه دوستی یک رابطه دو طرفه است و نیاز است که احترام از سمت دو طرف حفظ شود.
شاد باشید
سلام. چطور میتونم مشاوره بگیرم
شوهرم اصلا به من اهمیت نمیده .هیچ بویی از محبت کردن به همسر نبرده .همیشه مثل یک مجسمه منتظره من بهش محبت کنم جای زن و شوهر عوض شده .حتی دریغ از یک نوازش .یکسره خونه فامیلاش میره .دیر میاد خونه زود میره .اصلا توی جمع دوست نداره بیاد سمت من انگار حتی دلش نمیخواد یک کلمه بامن حرف بزنه .وقتی با خانواده اش خوبه بامن قهره وقتی با اونا قهره بامن خوبه
تورو خدا راهنمایی کنید .توی زندگی همیشه من کوتاه میام .هرچی بی احترامی میکنه هرچی اذیت میکنه بخاطر آبروی خانواده م تحمل میکنم اما دیگه تا کی
سلام دختری هستم۱۶ ساله بچه ک بودم داشتم دوچرخه سواری میکردم دوچرخه برام بزرگ بود نتونستم خودمو نگه دارم محکم خوردم به جلوی دوچرخه خیلی دردم گرفت و یه مقدار خونریزی هم داشتم دقیقا یادم نمیاد بعدش پریود شدم یا قبلش پریود شده بود و یه بارم از شر کنجکاوی انگشتمو ….. ولی هیچی احساش نکردم ینی پردع بکارتم پاره شده یا اسیب دیده توروخدا کمکم کنین شب و روز ندارم
با سلام خدمت شما دوست عزیز
نگرانی شما قابل درک می باشد اما بهتر است برای بررسی این موضوع به صورت حضوری به متخصص زنان مراجعه کنید تا بررسی لازم صورت گیرد اگر در زمان آن ضربه شما دچار خونریزی شده باشید ممکن است آسیب دیده باشد اما اینکه حتما پرده بکارتتان باشد نیاز به بررسی دارد ممکن است تنها ضربه به شکم شما وارد شده باشد و دچار خونریزی شده باشید و در مورد انگشت نیز اگر در آن زمان خونریزی پیدا کرده اید احتمال زیادی دارد که پرده بکارت شما آسیب دیده باشد در غیر این صورت امکانش کم می باشد. بهتر است از اینگونه رفتارها خوداری کنید چون در کنار آسیب ذهن شما را نیز به خود درگیر می کند بهتر است برای اینکه نگرانیتان کاهش یابد مراجعه داشته باشید تا چکاو لازم صورت گیرد.
شاد باشید*
-+6
سلام 9سالم بود که مادرم بخاطر اعتیاد پدرم ازش جدا شد و منو و خواهرم رفتیم به مدت 2سال بهزیستی بعد سال 89مادرم ازدواج کرد و امدم پیش نا پدریم البته اونم اعتیاد داره من با نا پدریم مشکل داشتم و خواهرمم کمی از لحاظ عقلانی مشکل داره بعد من از راهنمایی رفتم مدرسه شبانه روزی تا اینکه پیشرفت های چشمگیری داشتم نویسنده شدم و نخبه وضع درسیمم خوب بود اما مادرم از سن 12 سالگی سعی داشت که منو شوهر بده منم دوست نداشتم ناراحتش کنم بالاخره به هردلیلی من ازدواج نکردم تا تابستون 97که با مخافت های من که میخوام دکتر بشم و هزار تای دیگه یه خاستگار امد که در عرض 4 روز عقد و بعد از 7روزم بخاطر اسرار مادرم و اینکه نامزدمم نمیزاشت منو ببینه تصمیم گرفتیم عروسی کنیم که یکماه بعد غروسی کردیم البته شوهرم یکبار نامزد بوده که اتفاقا عاشق دختره هم بود که همسایه و اقوامش هم هست بعد از گذشت یه دوهفته مشکلات ما شروع شد دعوا بحت فوش های شبانه قهر کردن از من و جدا خوابیدنمون و کتک زدن و تهدید کردن به ظلاق و خواسته های بیجا و نامناسب خلاصه یروز که به یه جشن تولد دغوت شدیم باهم بحث کردیم و دختری اونجا بود که گویا دوست فبلیش بوده و باهم گرم صحبت تنهایی شدند منم با مادر شوهرم برگشتم البته مادر شوهرم از موضوع باخبر شد و منو برد خلاصه اونشب با دعوای پیامکی و تهدید های طلاق از جانب اون باعث شد من 80قرص فنوباربیتال بخورم که دو روز کما بودم و بعد از قطع امید کردن دکتر ها از من خدا زندگی دباره ای به من بخشید که خیلی پشیمون هستم الان بعد از امدن از بیمارستان تا دوهفته عزیز بودم که دوباره دعوا ها کتکا بحثا شروع شد تا اینکه خواست بره سر کار و رفت راهش که دور بود خوب بود تا اینکه پول نداشت و کمک خواست با مادرم رفتیم پیشش مادرم بعد دو روز برگشت ولی من به مدت سه ماه دو نفره من و شوهرم کار کشاورزی کردیم و کمکش کردم بدون حرفی همون جا هم کتکا البته با شدت های زیاد تر و بیشتر و بدتر صورت گرفت تا اینکه همین عید شد و منم امدم خونه البته اخرای عید ناگفته نمونه روز عیدم ما تو زمین کار میکردیم تا اینکه مادرم امد دنبالم و منو اورد بعد 3 روز باز بهش سر زدیم ولی بعد امدم خونه و رفتم دکتر بعد از چکاب مشکل هایی برام پیش امده بود بخاطر اون قرصا خبر داشت اما زنگی نزد که حالمو بپرسه وقتی خودمم بهش زنگ زدم که دکترم این جور گفته و پول کم دارم البته اون تا الان برای خرجیم به من هزارتومنم نداده البته هیچ چیزی نخریده نه فقط پول حاصلش شد فوش و ناسزا و تهدید به طلاق باز و پیام دادن به مادرم و فوش دادن به او البته من در تمام دغوا ها ساکت میشدم و حرفی نمیزدم خلاصه برگشتم و رفتم خونم البته یکی دوبارم رفتم پیشش تا الان یکی دو روز پیش ازش اجازه گرفتم و امدم خونه مادرم یه بحث کوچیک داشتیم که بعد اون نه جواب پیامم میداد نه زنگ بعد کلی منتظر موندن و زنگ زدن دیشب جواب داد اونم با دعوا که چرا برام زنگ مییزنی و از این حرفا منم اعصبانی شدم و وقتی رفتارشو دیدم بهش گفتم این همه تو گفتی ظلاق الان من ظلاق میخوام اونم خیلی روک و بدون رودرواسی گفت چشم دیگه بهم پیام نده چند هفته دیگه بعد زراعت میام و ظلاقت میدم
الان چیکار کنم راهنماییم کنید بخدا ناامید شدم نابود شدم
با سلام خدمت شما دوست عزیز
احساسات شما قابل درک می باشد اما بهتر است دقت کنید که نیاز است که دلایل و موضوع بحث های شما شناسایی شود تا بتوانیم در این مورد به شما کمک کنیم دقت کنید در اینکه شما بخاطر مادرتان ازدواج کرده اید و ایشان نیز با این سرعت بدون شناخت و تحقیق شما را مجبور به ازدواج کرده اند یک سری اشتباهات صورت گرفته است . اما با توجه به اینکه در هرصورت وارد زندگی مشترک شده اید بهتر است قبل از تصمیم گیری جدی به صورت حضوری به روانشناس مراجعه داشته باشید تا بررسی لازم در این زمینه صورت گیرد و به شما در تصمیم گیری در این مورد کمک شود . سعی کنید در زمان عصبانیت تصمیم گیری نکنید و همه جوانب را مد نظر قرار بدهید تا بتوانید تصمیم گیری درستی داشته باشید.
درمسیر می توانید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
021-22247100
شاد باشید
سلام
1- راستش همون جور که گفتم شوهرم پولی در اختبارم نمیزاره که بخوام برم مشاوره مادرمم وضع مالیش خوب نیست بنظرتون چیکار کنم بهش زنگ بزنم و حالشو بپرسم یا اینکه غرورمو زیر پام نزارم و برارم اون بیاد جلو و خواهش کنه ؟
2- میدونم نمیتونم طلاق بگیرم و کلا برام بده از هر لحاظ بنظرتون بچه دار بشم خوب نیست که سرمو گرم کنم که کمتر باهم بحث کنیم ؟
3- هر جا میرم و هر کاری میکنم نامزد قبلیش میاد جلو چشمم البته الان شوهر کرده و خونش اونجا نیس ولی هر از گاهی میاد کلا وقتی اون یادم میاد یه حس بدی دارم یا وقتی حرف از اون میشه مثلا وقتی منو میزنه خواهر شوهرم میگه نمیدونم چرا تو رو میزنه ولی نامزد قبلیشو اونقد دوست داشت که با ابنکه بهش خیانت کرد ولی نزدش یا اینکه مادر شوهرم میگه اینقد دوسش داشت که لقمه براش میگرفت و بهش میداد …اما دریغ از اینکه بهم محبت کنه هر وقت بهش میگم که منم محبت میخوام منم عشق میخوام یا منو میزنه اونم زدن بد که الان که دارم اینو مینویسم و یادم میاد دارم گریه میکنم یا اینکه اینقد فوشم میده که دیگه حرف نمیزنم یا اینکه بهم میگه مگه من دوست پسرتم که محبتت کنم یا از این کارا ؟
4- لطفا یه راهی جلو پام بزارید که منم هر انتظاری که از شوهرم دارم بر اورده بشه دوسم داشته باشه بهم احترام بزارع و بهم محبت کنه خسه شدم ازبس کتک خوردم منم ارزو یه صحبت دوستانه به دلم مونده دوس دارم برا یبارم که شده بسینم با شوهرم مث حداقل دوتا دوست صحبت کنم که حرفای دلمو بهش بزنم که نخواد مشت بکوبه به صورتم ؟
5- دلم یه شوهر خوش اخلاق میخواد که حرفشو با دلش برنه نه با مشتاش دوسم داشته باشه و من براش مهم باشم هر چی نباشه من جوونم و تو سن بلوغم به این چیزا نیاز دارم چرا مگه من چیم از دوستای دیگم کم دارم ؟
– لطفا همین جا کمکم کنید
ممنون
نمیتونم هیچ کاریو انجام بدم . دیگران قبولم ندارن . همش کارایی رو میکنم که باعث پشیمونیم میشه . با اینکه دیگران میگن هوشم خوبه اما هرچقدر درس میخونم نمیتونم 20 بگیرم یعنی فکرم مدام مشغوله حتی حین درس خوندن . همش حسرت یکی از دوستامو میخورم که درساش همش بیسته و اخلاقشم عالیه و همه دوسش دارن . حسرت میخورم که چرا نمیتونم مثل اون باشم . خونوادم سرکوفت دوستمو بهم میزنم . هرچقدرم تصمیم میگیرم که بخونم نمیتونم یعنی همش با خودم میگم حالا وقت دارم ولی زمانم همیشه تموم میشه و من میمونمو نمرات و کارای زیبام . مدیریت زمانمم خیلی ضعیفه . دارم داغون میشم یعنی واقعا من نمیتونم مثل دوستم اونقد خانومو درسخونو مهربونو خوش اخلاق و … باشم ؟ یعنی هوشم پایینه ؟ ( اما آخه مسایل درسیو زود میگیرم اما تمرین نمیکنم یعنی حوصله ی درس خوندن ندارم) اما اون دوستم همش درحال خوندنه . چرا نمیتونم هیچ کاریو درست انجام بدم . گاهی اوقات فک میکنم حتی خدام قبولم نداره . 17 سالمه و سال بعد کنکور دارم . با این وجود نمیدونم چیکار کنم. دارم دیوونه میشم.تو رو خدا کمکم کنید.
سلام
ببین عزیزم اینکه تو خودتو با دوستت مقایسه می کنید و یا اینکه خانوادت این کارو به اشتباه انجام میدهند تنها می تواند باعث کاهش تمرکز تو بر مسائل درسی و بقیه زندگی شود چون تو آن کار را به این خاطر انجام نمی دهی که دوست داری بلکه انجام می دهی که تایید دیگران را بدست آوری و یا اینکه بخاطر اینکه خودت را با فرد دیگری مقایسه می کنید و چون تو یک فرد مجزا و با ویژگی های خاص خودت هستی نمی توانی دقیقا مثل دوستت باشی تنها می توانی به او مانند یک الگو نگاه کنی و از آن استفاده کنی تا بتوانی بهتر در مسیری که دوست داری گام برداری .
سعی کن خودتو و ویژگی هاتو بیشتر بشناسی و به اونا احترام بزاری و ویژگی های منفیتو سعی در درست کردنشون کنی تا روزهای رو به پیشرفتی داشته باشی. یک برنامه ریزی مشخص داشته باش که کارهایی که دوست داری جز برنامت باشند در کنار درس و… و قبل از برنامه ریزی یک هدف برای خودت مشخص کن هدفی که خودت دوست داری به اون دست پیدا کنید نه اینکه بخوای مثل دوستت باشی و بعد سعی کن برنامه ریزتو درست انجام بدی و نهایت تلاشتو در رسیدن به هدف انجام بدی . بدون که هر فردی که آفریده شده خداوند به اون ویژگی هایی داده که اگر به درستی آنها را بشناسد و از آنها استفاده کند می تواند موفق شود. در این مسیر شناخت بهتره از یک مشاور به صورت حضوری نیز کمک بگیری تا به تو در شناخت استعدادات کمک کنه.
درمسیر می توانید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
021-22685895
شاد باشید
سلام
دوساله عقدکردیم.قبلش ۳ماه مثلا نامزدبودیم ولی هیچ ارتباطی باهم نداشتیم یعنی اولین باری که باهم حرف زدیم بعد عقدبود میگفت نمیدونستم شمارت روازکی بگیرم.بعد عقدخیلی خوب بود منم خیلی دوسش دارم ولی جدیدا خیلی بی توجهی میکنه چندباربهش گفتم ولی هیچ فایده ای نداره درحالی که میشه هرشب بریم بیرون وباهم وقت بگذرونیم.
مسافرت مجردی زیادمیره واصلا براش مهم نیست که منم دلم میخواد برم تفریح وباهاش وقت بگذرونم .دیگه نمیدونم به چه زبونی بایدبهش بگم.اصلا باهام درددل نمیکنه بایدخیلی ازش سوال بپرسم تایه چیزی روبفهمم اصلا خودش بهم نمیگه.بهش میگم من ازاین وضعیت راضی نیستم تحت فشارم میخوام طلاق بگیرم اونم فقط میگه من ازاین ازدواج راضیم ومیگه این حرفات منومیترسونه ولی هیچ تلاشی برای خوشحالی من نمیکنه من چیکارکنم؟؟؟؟
با سلام خدمت شما دوست عزیز
احساسات شما قابل درک می باشد اما بهتر بود برای ازدواج زمان بیشتری را برای شناخت فرد مقابل خود تحت نظر خانواده ها در زمان نامزدی می گذاشتید تا بتوانید با علایق نیازها ، دیدگاها و باورهای همسرتان بیشتر آشنا شوید و بعد تصمیم گیری کنید . دقت کنید با توجه به اینکه شما وارد زندگی مشترک شده اید اما ایشان از نظر شما به شما بی توجهی می کنند بهتر است سعی کنید مشاوره را دریافت کنید تا رفتارها و بازخوردهای شما تحت بررسی دقیق تر قرار گیرد تا بتوانیم در این مسیر به شما کمک کنیم .
این موضوع می تواند از شناخت ناقص هردوی شما از یک دیگر و نیازهایتان نیز سرچشمه بگیرد پس بهتر است برای بهبود زندگی مسترکتان وارد پروسه مشاوره شوید تا در این مسیر به هردوی شما کمک شود.هرچه میزان شناخت شما از یکدیگر بیشتر باشد می توانید رابطه بهتری را با درک متقابل ایجاد کنید .
درمسیر می توانید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
021-22685895
شاد باشید
سلام خسته نباشید من ۵سال ازدواج کردم با مادر شوهرم زندگی میکنم خیلی دوست دارم مستقل بشیم اما شوهرم میگه تازنده هستم با مادرم زندکی میکنم و به بهانه مادر شوهرم همه بچه هاش هر موقع دوست داشته باشن میان خونه ما خیلی اذییت میشم شوهرم همش میگه ازشون پذیرایی کن و میگه ماردم نباید دست به سیاه و سفید بزنه در صورتیکه دوتا جاری دارم اونا زندگی مستقل و مرفهی دارن و شوهرم هیچ تصمیمی رو تنهایی نمیگیره باید خانواده اش در جریان باشن و همش با من مخالفت میکنه حتی اگه حرف من منطقی باشه .باتشکر
با سلام خدمت شما دوست عزیز
احساسات شما قابل درک می باشد اما بهتر است قبل از ازدواج در مورد این مسائل با یکدیگر صحبت می کردید تا به مشکلات فعلی مواجهه نشوید . دقت کنید که بهتر است در آرامش و بدون توهین با ایشان و احساساتتان صحبت کنید دقت کنید که در مورد مورد و خانواده ایشان صحبت نکنید تا در مقابل شما جبهه گیری صورت نگیرد و به حرفهای شما توجه شود . در این مورد نیاز است به تنهایی صحبت کنید و مادر ایشان حضور نداشته باشند . بهتر است سعی کنید منزلی تهیه کنید که در دو طبق مجزا قرار داشته باشد تا شما نیز استقلال لازم را داشته باشید . اما در این زمینه نیاز است به یک توافق دوطرف برسید تا بتوانید آرامش بیشتری داشته باشید . اما نیاز است که به احساسات هردوی شما توجه شود.
درمسیر می توانید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
021-22354304
شاد باشید
با سلام.من سه ساله عقد هستم و متاسفانه به درخواست همسرم باکرگیمو از دست دادم.ولی همسرم مرد فوق العاده عصبیه و شدیدا دست بزن داره یکبار فکم رو شکست ولی من چون حالم دست خودم نبود نتونستم شکایت کنم و ازون موضوع یکساله میگذره.ولی عکس های ام آر آی و آثار عمل جراحیم هنوز هست.من شاهد خیانت همسرم نه با یک نفر بلکه چندین نفر بودم و از پیاماشون عکس انداختم.تو این سه سال با اینکه خودم شاغل هستم و نیازی به پول ایشون نداشتم ولی اصلا خرجی به من ندادن.همیشه تهدید همیشه فحش و ناسزا.خونه اقوام من نمیان به هیچ عنوان.حالا بعد از سه سال میگه بدون عروسی خونه میگیرم تمام.منم قبول کردم ولی اصلا دنبال خونه نمیرن.من جهیزیه ام رو کامل خریدم ولی اصلا انگار نه انگار.من کاملا گیج شدم نمیدونم باید جدا بشم ازشون یا بمونم.خیلی از آبروم میترسم خیلییی.ولی در کل حق همسری رو بجا نیوردن.همش با دوستاشون شبا بیرونن.به شدت مشروب میخورن و افراط میکنن.تا زمانی هم که کاری به کارشون ندارم باهام خوبن ولی یکم اعتراض میکنم انقدر داد و فریاد میزنن که من مجبور به سکوت میشم.میشه منو راهنمایی کنید و یه راه حلی جلوی پای من بزارید من واقعا راهمو گم کردم.
با سلام خدمت شما دوست عزیز
با توجه به توضیحات شما به نظر می رسد که ایشان از نظر سبک شخصیتی نیاز به بررسی دقیق تری دارند و رفتارهای ایشان برای شروع یک زندگی مشترک می تواند آسیب هایی را به همراه داشته باشد که نیاز است به صورت دقیق تر بررسی شود.
1. میزان آشنایی شما قبل از عقد چند مدت بود ؟
2. آیا معیارهای شما برای زادواج با ویژگی های همسرتان هماهنگ است؟
3. ار دیدگاه شما این رفتارها مورد تایید می باشد؟
4. در مورد خیانت ایشان با خودشان صحبت کرده اید؟
5. خانواده شما از این رفتارها و سبک شخصیتی ایشان گاهی دارند؟
6. به نظرتان این مشکلات و سبک رفتاری بعد از ازدواج درست می شود؟
7. آیا رفتار شکاک گونه دارند ؟ شما و روابطتتان را چک می کنند ؟
لطفا به این سوالات پاسخ بدهید تا بهتر بتوانیم باهم صحبت کنیم
سلام ..من حدود سه ماهه با یه پسری اشنا شدم پیشنهاد دوستی ازایشون بود خیلیم مصر بودن بعده کلی پافشاری قبول کردم باهاشون اشنا شم تو این مدت سه ماه ایشون عاشق من شدن ولی من حسه عاشقیو ندارم ولی وابسته شدم تاحدودی با این وجود تو این مدت خیلی به جدایی فک کردم هربار یه کاری میکردم که دلسرد بشه ولی ایشون با این کارا به جدایی فک نمیکرد شاید یکم دلخور میشد ولی برای اشتی پاپیش میذاشت ..چن روز پیش تمومش کردم بی هیچ دلیلی چون واقعا دلیل نداشتم ایشونم برخلاف انتظار قبول کردن ..ولی الان دوباره بهش پیامک دادام که اگه میشه دوباره باهم باشیم ولی ایشون خیلی ناجور برخوردکردن گفتن خیلی سخته برام سخته دوباره قبولت کنم چون ممکنه دوباره همینطوری بری بهم گفت فکراتو بکن اگه واقعا دوسم داری دوباره بیا وگرنه نمیخواد ..الان تکلیفم با خودم مشخص نیست نمیدونم دوسش دارم یا نه ..اصلا خیلی گیج شدم چون تهدیدمم کرد که اگه دوباره تکرار بشه بد میبینی حالا واقعا نمیدونم چه حسی دارم و چیکارکنم ؟؟
با سلام خدمت شما دوست عزیز
دقت کنید در اینگونه روابط نیاز است که هدف و برنامه مشترک وجود داشته باشد ولی برای بررسی این موضوع نیاز است که بررسی دقیق تری انجام بدهیم.
1. هر یک از شما چند ساله است؟
2. هدف هریک زا شما از این رابطه چیست؟
3. آشنایی و شناخت شما در فضای مجازی صورت گرفته است یا در دنیای واقعی؟
4. در پایان رابطه آیا شما احساس ترس از تنهایی داشتید؟
5. از نظر شما این فرد معیارهای شما را برای یک دوستی یا ازدواج دارا هستند؟
6. در زمان بودن با ایشان چه احساسی را تجربه می کنید؟
سلام من مشکلی دارم و دنبال راه حل میگردم اینجا باید مشکلمو مطرح کنم یا ایمیل بد؟
سلام مشکلتان را در همین قسمت بیان کنید
سلام روز بخیر من یکسری مشکل با همسرم دارم که ذهنمو خیلی مشغول کرده یکی از این مشکلات کم توجهی همسرم تو جمع خانواده خودشه اصلا با من حرف نمیزنه مگه کاری داشته باشه یا نظرمو نمیپرسه اگه بخوام باهش حرف بزنم توجهی نمیکنه توی خونه همش سرش توی گوشیه دم اینکه هر جا بخوایم بریم باید با خانوادش باشه الان 3 سال ازدواج کردیم مسافرت دو نفره ی نداشتیم من بار ها ازش خواستم مشکل مالی بهونه میکنه یا وقت نداشتن من و خودشو چون هر دو شاغل هستیم سوین موضوع اهمیت دادن ریاد به برادرشه که واقعا ازارم میده و اینکه اگه ازش انتقاد کنم زود عصبانی میشه فرصت حرف زدن به من نمیده چون من طبقه بالا خونه ی مادر شوهرم میشنم مجبورم زیاد ببینمشون بااینکه با من کاری ندارن و اذیتم نمیکنن ولی روشون حساس شدم واقعا تحملشون واسم مشکله و شرایط مالی جا به جایی ام نداریم لطفا کمکم کنید تا به ارامش برسم
با سلام خدمت شما دوست عزیز
نیا زاست این موضوع به صورت دقیق تر بررسی شود به یک سری سوالات پاسخ بدهید تا بیشتر باهم صحبت کنیم. دلایل اینگونه اختلافات می تواند متفاوت باشد از جمله وابستگی افراطی ، تلاش برای نشان دادن موضوع خاصی به این صورت ، سبک شخصیتی فرد ، نوع بحث و گفت و گوی بین زوجین و…
1. هریک از شما چند سال دارد؟
2. ایشان از اول ازدواج این سبک رفتاری را داشتند؟
3. ازدواج شما به صورت سنتی صورت گرفته است یا با آشنایی قبلی خودتان؟
4. در جمع روابطتشان با دیگران چگونه است؟
5. آیا وابستگی خاصی به خانوادیشان دارند که زندگی شما را تحت تاثیر قرار بدهد؟
6. منظور شما از اینکه به برادرشان اهمیت می دهند چیست؟
7. برای ما بیان کنید شما اینگونه مشکلات و احساسات خود را چگونه با همسرتان در میان می گذارید؟
8. روابط عاطفی و جنسی شما چگونه است و از آن راضیت دارید ؟
9. زمانی که در زمان خودتان هستید رفتارهای همسرتان با شما به چه نحوی می باشد؟
1من 27سالمه و شوهرم 32سالشه
2-خیر قبلا خیلی مهربون تر بودند
3-قبلا از ازدواج 4 سال باهم دوست بودیم
4-خیلی خونگرم با همه برخورد میکند و در جمع خیلی متشخص است
5-بله اکر رفتار اشتباه هم ببیند به من حق نمی دهند
6-وقتی باهم بیرون میریم با برادرش راه میره از اون نظر میخواد و حرف اونو قبول داره
7باهاش حرف میزنم ولی چون استانه صبرش ÷ایینه و تحمل انتقاد از خانوادشو نداره زود عصبانی میشه
8-بله حداقل 80 درصد ار هم رضایت داریم
9-خیلی خوب باهم رفتار میکنیم ا
من دختری19 سالم و با یه پسری جهت ازدواج دوست بودم اون اومد خاستگاری و خانوادم جواب رد دادن چون فرهنگ هامون بهم نمیخورد. من چون دوسش داشتم نتونستم رابطه رو قط کنم بعد فهمیدم غیرممکن بهم برسیم و من اصل قضیه رو نگفتم که چرا خانوادم مخالفن من نمیخام دلش بشکنه دنبال یه راه حل و مشاوره ام تا بتونم بطور غیر مستقیم ازش جدا بشم ک دلش نشکنه یه چیزی مثل یه دروغ بهش بگم که رابطمون قط بشه خواهش میکنم کمکم کنید
سلام من از دیروز منتظر راهنمایی شما هستم ولی کسی پاسخ گو نیست
پاسخ سوال شما همان زمان ارسال شده است
من ۲۷سالمه و شوهرم ۳۲سالشه
۲-خیر قبلا خیلی مهربون تر بودند
۳-قبلا از ازدواج ۴ سال باهم دوست بودیم
۴-خیلی خونگرم با همه برخورد میکند و در جمع خیلی متشخص است
۵-بله اکر رفتار اشتباه هم ببیند به من حق نمی دهند
۶-وقتی باهم بیرون میریم با برادرش راه میره از اون نظر میخواد و حرف اونو قبول داره
۷باهاش حرف میزنم ولی چون استانه صبرش ÷ایینه و تحمل انتقاد از خانوادشو نداره زود عصبانی میشه
۸-بله حداقل ۸۰ درصد ار هم رضایت داریم
۹-خیلی خوب باهم رفتار میکنیم ا
چرا پاسخ نمیدید
با سلام مجدد خدمت شما
بهتر است دقت کنید در هنگامی که می خواهید در مورد احساسات و نیازهایتان با همسرتان صحبت کنید از مقصر دانستن ایشان یا خودتان و یا هر فرد دیگری مخصوصا خانواده ایشان خوداری کنید چون حتی اگر حق با شما باشد ایشان در مقابل شما جبهه گیری خواهند کرد و موضوع اصلی فراموش می شود .
بهتر است بجای اینکه بیان کنید تو همه توجهت به برادرت و خانواده خودت می باشد بهتر است بیان کنید من دوست دارم زمانی را با تو تنها باشم و نیاز به توجه بیشتری در جمع دارم در این حالت احساس امنیت بیشتری می کنم چون یک مرد قدرتمند کنار من است .
سعی کنید به هیچ وجه در مقابل ایشان از خانوادیشان بدگویی نکنید و همیشه احترام آنها را حفظ کنید .
اگر شما بتوانید محیط خانه خودتان و روابطتتان را با همسرتان جذاب کنید محیط خانه و رابطه با شما و تنها بودن جذاب تر می شود و می توانید تنهایی های بیشتری را تجربه کنید .
اما دقت کنید که بعد زا ازدواج نباید توقع داشت فرد همه خانواده را فراموش کند و تنها به همسرش بپردازد این توجهات تا جایی که به زندگی مشترک آسیبی وارد نکند مشکلی ندارد .
نشانه دوست داشتن
سلام من دختری هستم 21ساله به شخصی علاقه دارم چطور میتونم اونو علاقه مند کنم به خودم بعد بهم خیلی توجه میکنه میتونم به شخصه بگم که توجه اش از روی هوس نیست چون که نسبت نزدیکی بام داره از شخصیتش مطمئنم و تربیتشو میپسندم پسر محجوب وچشم دل پاکیه یعنی وقتی میخواد نگام کنه روش نیست قشنگ ضایع نگا کنه یعنی میخواد طوری توجه کنه که من متوجه نشم ولی خب میفهمم اما نمیدونم پیش خودم مبگم یعنی میتونه نشون ازاین باشه که اونم به من علاقه داره واقعا گیج شدم نطر شما چیه؟؟؟
با سلام خدمت شما دوست عزیز
1. ایشان چند سال دارند؟
2. هدف شما از علاقه داشتن ایشان به شما چیست؟
3. آیا ایشان را به عنوان یک فرد بالغ قبول دارید؟
لطفا به این سوالات پاسخ بدهید تا باهم بیشتر صحبت کنیم
بله ایشان را یک فرد بالغ میدانم هدفم برای ازدواج هستش سنشون ۲۷—-۲۸
دوست عزیز دقت داشته باشید که ایشان یک فرد بالغ می باشند و شما نیز خودتان این موضوع را قبول دارید و در صورتی که احساسی به شما داشته باشند می توانند آن را عنوان کنند و به شما پیشنهاد ازدواج بدهند .
بیان این موضوع از سمت شما می تواند باعث ایجاد دیدگاه اشتباهی در مورد شما شود و این موضوع هنوز از نظر خیلی ها مورد پذیرش نمی باشد .
بهتر است به احساسی که دراید احترام بگذارید و سعی کنید این فرصت را به هردویتان بدهید تا ایشان در صورت وجود علاقه این موضوع را ابراز کنند.
سلام من یکساله که با پسر عموم ازدواج کردم . مادر و پدرش جدا شدن و پدرش ازدواج مجدد کرده و همسر من پیش پدرش بوده و همین باعث شده که هر چی پدرش بگه قبول کنه و جرات نه گفتن بهش رو نداره . همسر من پول نقد داشت برای خریدن ماشین پدرش گفتن پول رو بده به من و ماشین بیار چک میکشم ادان که نوبت قسطاش شده زده زیرش و میگه خودت قسطشو بده همچنین وام ازدواجشون بخاطر جانبازی پدر شوهرم دوبرابر شد ۱۵ شوهرم گرفت ۱۵ پدرش الان که وقت رسیدن قسطای وامه اصلا به روی خودش نمیاره منم دیدم شوهرم نمیتونه کاری کنه خودم رفتم با عموم حرف زدم و هر چی گفتم گفت من باباتو آدم میکنم اون نشسته زیر پات اینجوری شدی و منم بخاطر ناراحتی از خونش زدم بیرون و گفتم پامو خونت نمیذارم از اون روز تا الان هر وقت بابامو میبینه تو خیابون یکی از پشت میزنه و فرار میکنه و مزاحمت تلفنی اینجاد میکنه براشون خواستم بپرسم من باید چکار کنم اگه دوباره خونش برم درست میشه و اینکه منو بیرون نمیندازه از خونش لطفا راهنمایی کنین با تشکر
با سلام خدمت شما دوست عزیز
در این موارد بهتر است اجازه بدهید که همسرتان در این مورد با پدرشان صحبت کنند و درگیر انگونه مسائل نشوید در هر صورت آنها پدر و فرزند هستند و اگر دلخوری بین آنها صورت گیرد امکان بهبود رابطه زودتر می باشد و برداشت اشتباه از صحبت های یکدیگر بخاطر نسبتی که وجود دارد کاهش می یابد.
1. هریک از شما چند سال دارید؟
2. واکنش همسرتان نسبت به صحبت های شما و رفتارهای پدرشان چیست؟
3. این موضوعات تاثیری بر روابط شما و همسرتان گذاشته است؟
4. منظور شما از اینکه می گوید یکی از پشت پدرتان را می زند و فرار می کند و مزاحمت تلفنی چیست و از کجا اطمینان دارید که این موارد کار پدر شوهرتان می باشد؟
سلام من اوایل سال ۹۳ازدواج کردم و بخاطر اختلافات زیادی که با همسرم داشتم ازش جدا شدم راستشو بخواین اصلا دوسش نداشتم واسه فرار از مشکلات خانواده ام و پسری که تنهام گذاشته بود باهاش ازدواج کردم تا شاید یه جورایی راحت بشم ولی خیلی زود به مشکل خوردم و ازش جدا شدم بعد از چند ماه همون پسری که میخواستم اومد توی زندگیم و منم زود جواب مثبت دادم و ازدواج کردیم نزدیک به ۵ساله که از این ازدواج میگذره اما من ۲سالی میشه که روی خوش زندگی رو ندیدم دلم میخواد ازش جدا بشم ولی چون هنوز عاشقشم نمیتونم البته خودمون با هم مشکل نداریم من حتی اگر یه سرما بخورم خانوادش میگن تو میخواستی مهمونی رو خراب کنی دیگه خسته شدم از دخالتاشون شوهرمم داره سرد میشه ولی هیچ فایده ای ندارد زندگیمون
با سلام خدمت شما دوست عزیز
برای موضوعی چون ازدواج نیاز است که به خودتان فرصت بیشتری برای شناخت بهتر و مشورت و مشاوره بدهید تاب توانید تصمیم گیری بهتری داشته باشد وارد شدن به زندگی مشترک برای فرار از یک شرایط هم به زندگی خودتان لطمه وارد می کند هم فرد مقابلتان پس بهتر سات قبل از تصمیم گیری های هسجانی همه مسائل را مورد بررسی قرار بدهید و بعد تصمیم گیری داشته باشید.
1. شما و همسرتان چند سال دارید؟
2. بیشترین مشکلات شما شامل چه موضوعاتی می باشد؟ و واکنش هریک از شما نسبت به آن چگونه است؟
3. روابط عاطفی و جنسی شما رضایت بخش می باشد؟
4. منظور شما از اینکه همسرتانس رد شده است چیست؟
5. معیارهای شما برای انتخاب همسرتان چه ویژگی هایی بوده است؟
6. با هسمرتان در مورد مشکلات زندگیتان صحبت کرده اید؟
سلام خسته نباشید. من دختری 33ساله و مجرد هستم یکماه و نیم پیش با پسری 43 ساله و مجرد اشنا شدم که قصد هردومون فقط ازدواج بود این اقا تحصیلکرده و خیلی ادم مودب و باشخصیتی هستن ولی زودرنجه و زود عصبی میشه سریع عکس العمل نشون میده سر هرموضوعی قهرمیکنه نه اینکه قطع رابطه کنه من خیلی صبورم بهش زنگ میزنم قربون صدقش میرم معدرت خواهی میکنم بیخیال میشه. میگه خیلی دوسم داره منم دوسش دارم. به من گفت بی احساسی و کم انرژی هستی گفت که خودش خیلی بااحساسه گفت دوست دارم توام اینجوری باشی منم سعی کردم و تقریبا شدم چیزی که میخواست. من همه جوره درکش میکنم گیر الکی نمیدم هرکاری میکنم راضی نمیشه مثلا اگه زنگ بزنه من متوجه نشم یا دستم بند باشه ناراحت و عصبانی میشه من سریع بهش زنگ میزنم توضیح میدم که چرا نشد جواب بدم ولی قبول نمیکنه و میگه تو به من اهمیت نمیدی من شاغلم اون بدون هماهنگی میاد دنبالم بهش میگم کاش هماهنگ میکردی قبل اومدن ناراحت میشه. من همه جوره گذشت میکنم ولی فایده نداره. خیلی باهاش حرف میزنم بهش میگم اگه واقعا دوسم داری توام سعی کن یه کم عوض شی ولی فایده نداره همش منو مقصر میدونه بهم میگه تو درک نمیکنی. از نظر این اقا خودش حق ناراحت شدن و قهر کردن و داره ولی من نه. دیروز خیلی ناراحتم کرد بخاطر اینکه سرکار دستم بند بود و نتونستم جواب تلفنش رو بدم من 5 دقیقه بعد بهش زنگ زدم ولی داد و بیداد کرد که اهمیت نمیدم بهش بهم گفت بدجور رو اعصاب منی و .. بعد قطع کرد. منم ناراحت شدم دیگه واقعا خسته شدم کلی گریه کردم زنگ زد گفت حالاحالاها منو نمیبینی منم گفتم بسه خستم کردی و قطع کردم بع بهش پیام دادم که یه ادم خودخواه و از خود راضیه. بهش گفتم این مدل دوس داشتنتو نمیخوام و .. اونم جواب داد که من اونو نمیخواستم و هم اینجوری داشتم این رابظه رو ادامه میدادم گفت منم دیگه نیستم و خداحافظ. الان رابطمون قطع شده بنطرتون کارم درست بوده یا باید صبر میکردم؟
با سلام خدمت شما دوست عزیز
دقت کنید که این میزان از آشنایی برای تصمیم گیری در مورد موضوع مهمی چون ازدواج بدون مشاوره پیش از ازدواج و مشورت با خانواده و مشاوره پیش از ازدواج می تواند شما را با مشکلات بیشتری مواجهه کند . دقت کنید که این سبک رفتار تکانشی ممکن است دلایل شخصیتی مهمی داشته باشد و شما با زادواج نمی توانید تغییری در این موراد ایجاد کنید و نیاز است که در همین پروسه آشنایی به آن توجه شود و ایشان برای سبک رفتاریشان به روانشناس مراجعه داشته باشند .
1. معیارهای شما برای انتخاب این آقا چه ویژگی هایی بوده است؟
2. بین شما رابطه جنسی وجود دارد؟
3. در رفتارهای ایشان نشانه هایی از کنترل کردن و یا شک کردن مشاهده کرده اید؟
4. امکان سازگاری برای شما با این روند رفتاری تا ساالهای بعد زا ازدواج وجود دارد؟
5. از نظر خانوادگی ، اجتماعی ، اقتصادی، مذهبی با یکدیگر سازگاری دارید؟
سلام.وقتتون بخیر.من 3ساله که ازدواج کردم دراین 3سال رابطم با همسرم نسبتا خوب بود.حتی خیلی وقتا محبتم زیادبود به شوهرم منتهی من وقتی به همسرم میگم برم مثلا بازار یا فلان مهمونی اذیتم میکنه میگه نرو ولی وقتی مادرش بهش میگه قبول میکنه.ازاینکه بهم اعتماد نداره خیلی داغونم چیکار کنم بهم اعتماد کنه.چرا حرف مادرو قبول میکنه حتی با اینکه حرف من هم قابل قبول منطقی باشه قبول نمیکنه.خواهشا راهنمایی کنید
با سلام خدمت شما دوست عزیز
در این مورد اجازه بدهید بررسی بیشتر باهم بکنیم تا بتوانیم نتیجه گیری بهتری داشته باشیم.
1. هریک از شما چند سال دارید؟
2. دلیل همسرتان برای مخالفت با بیرون رفتن و مهمانی رفتن شما چیست؟
3. رابط عاطفی و جنسی شما رضایت بخش می باشد؟
4. شما از ماردشوهرتان می خواهید که به ایشان بگوید اجازه بدهند شما بروید؟
5. این رفتار مداوم تکرار می شود ؟
6. مادرشوهرتان با شما زندگی می کنند ؟
7. دیدگاه شما در مورد این رفتار همسرتان چیست؟
1- معیار من برای انتخاب ایشون این بود که از همه لحاظ شرایطشون خوب بود و اخلاق و رفتارشون هم تا چند هفته اول خوب بود و واقعا به دلم نشت.
2- نه رابطه جنسی بین ما نیست فقط گاهی درمورد اینکه چی دوس دارن و من چی دوس دارم و .. حرف میزدیم
3- خیلی نه یعنی در حدی که خیلی اذیت بشم نه
4- من چون احساس کردم نمیتونم این رفتاراش و بعد ازدواج تحمل کنم و ترسیدم بدتر شه الان رابطمو قطع کردم
5 – ایشوت دکتر هستن و من دیپلم دارم از نظر مذهبی و اجتماعی به هم شباهت داشتیم از نظر مالی اونا 1 از ما 30% بالاتر بودن
البته از اول به من میگفت که هیچی جز خودت برام مهم نیست حتی درمورد تحصیلات و وضع مالی مون هم اصلا ازم سوالی نکردن. راهنماییم کنید اگه مجددا خواست باهم باشیم چکارکنم؟
ممنون ازتون
دقت کنید که زمان آشنایی و شناخت برای همین موارد می باشد و نیاز است که شما با دقت بیشتری دوران آشنایی را طی کنید با توجه به سبک شخصیتی که از ایشان بیان کردید بهتر است اگر بخواهید رابطه را ادامه بدهید و تصمیم به ازدواج داشته باشید مشاوره پیش از ازدواج را تجربه کنید تا از نظر سبک شخصیتی ایشان بررسی شوند .
این سبک رفتاری موضوعاتی نیست که فکر کنید با ازدواج به تنهایی برطرف می شود .
من دختری هستم ۲۲ساله همسرم ۲۸سالشونه به تازگی متوجه شدم ک همسرم بهم خیانت میکنه و چند باری هم راجبه این موضوع باهاشون صحبت کردم بهانه میارن و انکار میکنن در صورتی ک خودم پیام هاشون خوندم خیلی اسرار به طلاق داره چند بارم وقت دادگاه گرفتن اما من نرفتم از لحاظ مالی ک حسابی در تنگنا هستیم و زیر قرض هست انقدر ک توان دادن مهریه امو نداره من باید چکار کنم بمونم یا جدا بشم رابطه عاطفی خوبی هم باهم نداریم
با سلام خدمت شما دوست عزیز
برای اینکه خیانت تکرار نشود نیا زاست که فرد در اول خیانت خود را بپذیرد و احساس پشیمانی داشته باشد و بخواهد که زندگی مشترک خود را به سمت بهتری هدایت بکند با توجه ب اینکه همسرتان نه خیانت خود را می پذیرد و هم اینکه چندبار درخواست طلاق داده اند به نظر نمی رسد که بخواهند برای زندگی مشترکتان تلاشی کنند .
بهتر است در جلسات دادگاه شرکت کنید و در خواست مشاوره داشته باشید تا هردویتان در مشاوره بتوانید تصمیم گیری بهتری داشته باشید.
پرداخت مهریه نیز از طرف دادکاه نسبت به شرایط ایشان مشخص می شود .
سلاموقت بخیر من ۳۴ سالمه و تقریبا ۱۲ ساله که ازدواج کردم خانومم ۳۰ سالشه و یه پسر یک ساله دارم.از اوایل ازدواج مشکل با هم زیاد داشتیم ولی همیشه یه جوری کنار اومدیم اما از بعد از به دنیا اومدن پسرم مشکلاتمون به شدت اوج گرفته و دیگه زندگی واسم غیر قابل تحمل شده و فقط به خاطر پسرمه که دارم تحمل میکنم.همسرم به شدت پرخاشگر و بهونه گیر شده سر هر مسئله کوچیکی دعوا راه میندازه و خونه رو میزاره رو سرش. ضمنا ایشون بسار بی ادب هستن و فحشهای زشتی به من میدنکه واقعا من با عنوان یه مرد واقعا خجالت میکشم که نکنه کسی حرفاشو بشنوه. تو آخرین دعوامون به قدری عصبی شده بود که برای اولین بار جلوی پسرم به من حمله کرد وشروع به کتک زدنم کرد بیچاره بچم وحشت زده شده بود و با تعجب گریه جیغ میزد و ملتمسانه به ما نگاه میکرد هرچی بهش میگبتم اروم باش بچه رو ببین چقدر ترسیده نکن… انگار نه انگار به قدری از کوره در رفته بود که با چاقو و قیچی به من حمله میکرد چند تا خط و خراشم رو بدنم افتاد به طوری که روز بعدش میترسیدم بچه رو پیشش تنها بزارم اما به خاطر کارم مجبور بودم دیگه واقعا نمیدونم چیکار باید بکنم لطفا راهنماییمکنید دیروزم بهم گفت من دیگه نه میتونم نه میخوام با تو زندگی کنم میخوام جدا شم برم دنبال زندگیم. من چیکار باید بکنم
با سلام
این بخش پشتیبانی سایت می باشد دوست عزیز سوالتان را در بخش دیدگاهها در زیر یکی از مقالاتی که به موضوع شما نزدیک است بیان کنید توسط متخصصین ما به صورت تخصصی پاسخ داده می شود
با سلام خدمت شما دوست عزیز
در این مورد با توجه به واکنش های همسرتان نیاز است که با ایشان به صورت حضوری صحبت کنیم تا بتوانیم مشکلات ایشان را شناسایی کنیم و در این مسیر به بهبود شرایط روحی ایشان و در کنار ان زندگی مشترکتان کمک کنیم.
بهتر است در آرامش و در زمانی که ایشان از نظر روحی در شرایط بهتری قرار دارند بیان کنید که بهتر است برای بهبود زندگی مشترکتان به روان شناس مراجعه کنید . دقت کنید که ایشان را مقصر جلوه ندهید چون ممکن است در مقابل شما برای آمدن به مشاوره جبهه گیری کنند.
درمسیر می توانید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
021-22247100
من حدود دو سال پیش با خانمی که به طور موقت همکار ما شده بود آشنا شدیم و زیرنظر خودم کار میکردن بعد مدتی من به ایشان علاقه مند شدم ولی از آنجا که شرایط کاری نامساعدی داشتم جرعت پیشنهاد نکردم تا ایتکه خانم در آزمونی قبول و کارمند جایی شدن و من از ایشان آن موقع خواستگاری کردم وصادقانه گفتم من به کار ایشان به عنوان اینکه خودشان در مضیقه نباشن نگاه میکنم ودلیل ازدواج من نیست و ایشان هم هم سن وسال خودم بودن و مطلقه نیز بودن ومن شرایط خانم رو قبول کردم و با پدرشان صحبت کردم و قرار شد خبر بگیرم ولی با اینکه یک ماه گذشته بود ایشان و خانوادشان چراغ سبزی نشان نمیدادن ومن پیگیر که بودم مشخص بود خانوادشان زیاد راضی به این امر نبودن و منم به ایشان گفتم پس اگر اینجوریاست من عاقبتش رو خوش نمیبینم و نمیخام اذیت بشی و تمومش کردیم که ایشان کمی دلخورم شد(قصدم خوشبخت شدنش و اذیت نشدنش بود) ..ولی ازآنجا که غلاقه زیادی داشتم نتونستم فکرش رو از سرم بیرون کنم وبعد مدتی پدرم فوت نمودند و دیدم پدر خانم در مراسم پدرم شرکت کردند و من فکر کردم شاید دید من اشتباه بوده که مخالفت شدید دارند و بعد دوماه بعد فوت پدرم پیشنهاد دادم که مادرم خدمت شما برسه و صحبت هایی بشه که ما مدتی رفت وآمد کنیم و حتی مادرم رو در یک جلسه روضه که منزلشان بود فرستادم و پدرشان هم دیدند مارو و احوالپرسی کردیم …قرار شد که دختر خانم در همین مدت خبر به من بدهند و چون من شرایط کاری بدی داشتم و توی همین فاصله جوری شده بود که کارمم بهشون گفتم کنسل شده و باید بگردم دنبال کارآزاد..تا این موضوع رو بهشون گفتم با اینکه در بار اولی که به دختر خانم گفته بودم موافقت کرده بود و حتی خودش گفته بود اصلا کار براش مهم نیست ولی این بار مخالفت کرد و گفت اینجوری شرایط سخته و جواب منفی داد…من در این مدت با عشق باهاش صحبت کرده بودم و مشکلاتی از قبیل مطلقه بودن و مصرف قرص(مربوط به عوارض بعد طلاقش بود روحی روانی) وغیره رو پذیرفته بودم وکارمم اول اتمام حجت کرده بودم و از این بابت ازش که زیر حرفش زده گله کردم و اونم قبول داشت ومعذرت خواست و گفت بیشتر که فکر کرده دیده سخته…ما خیلی صمیمی شده بود ولی الان که گهگاهی بهش پیام میدم به قول خودش عین یک آشنا یا همکار بهم جواب میده و خیلی دیر و بی روح…چیزی که من فهمیدم انگار بار اولی که من بهش گفتم طبق رفتار خونوادتون به صلاح نیست همون موقع تمومش کرده و دیگه نخاسته اصلا فکر کنه و کامل فراموش کرده و خودشم بدش نیومده که همه چی تموم بشه…ولی من هر روز دارم به حرفایی که به خودش و باباش زدم فکر میکنم و همیشه تو فکرم گاهی میگم با ازدواج باهاش هیچ آینده ای و آرامشی ندارم گاهی میگم اگر اون نباشه امیدی ندارم به زندگی…لحظه به لحظه زندگیم توی فکرم…شوهر اولش مدتی پیش ازدواج کزده ولی من از خانم خبر ندارم که کسی دیگه داره یا نه….نمیدونم چطور از خیالش بیرون بیام چون من همه جوره قبولش کردم ولی اون با اینکه گفت اخلاقتون رو قبول دارم ولی به خاطر کارم ولم کرده …یک جور دلخوری ازش دارم و عشقی که سعی دارم فراموش کنم..و دنبال اینم به بهانه مختلف یک پیامی بهش بدم یا همیشه توی شبکه های مجازی دنبال عکس پروفایل و از اینجور حرفا…ضمنا من قبلا باد هیچ دختری قبل این خانم تا این حد صمیمی و صحبت جدی نکرده بودم….نظر شما چیست جوری شده خودمم از خودم سر در نمیارم
با سلام خدمت شما دوست عزیز
احساسات شما قابل احترام می باشد اما نیاز است که هردوی شما بر مبنای شناخت و معیارهایی که دارید و مسیر ازدواج اقدام کنید . با توجه به اینکه این خانم شرایط شما برایشان مورد پذیرش نبوده است بهتر است سعی کنید ا چک کردن و یا پیام دادن به ایشان به هر دلیل خوداری کنید چون این موارد ممکن است شما را مدت زیادی در یک رابطه یک طرفه نگهدار و فرصت آشنایی با افراد دیگر را ز شما بگیرد .
بهتر است دقت کنید که برای ازدواج نیاز است افراد بر مبنای شناخت اقدام کنند و موضوع را تمام شده نداند و اجازه بدهند فرد مقابل نیز در این مورد فکر کنند و اگر قبل از آن فرد شروع به خیالپردازی و بزرگنمایی کند در صورت جواب منفی ممکن است پذیرش برای او سخت تر شود .
با شلام خدمت شما من دختری هستم 24 ساله مدتی هست که به فردی علاقه مند شدم البته از اشنای خانوادگیمونه غریبه نیست ولی مشکلی که هست اینه که اون از احساسم نسبت به خودش خبر نداره و نمیدونه که من بهش علاقه دارم و من میترسم که از دستم بره چکار باید بکنم لطفا کمکم کنید ممنون
با سلام خدمت شما دوست عزیز
دقت کنید که اگر این فرد نیز شما را می شناسند وش ما ایشان را فردی بالغ می دانید می توانستند در صورتی که به شما احساسی داشتند در مورد این موضوع با شما و یا خانوادیتان صحبت کنند . دقت داشته باشید که صحبت از سمت شما می تواند به اشتباه برداشت شود و بسته به دیدگاهای فرد مقابلتان تفسیر های متفاوتی را به دنبال داشته باشد.
1. معیارهای شما برای انتخاب این فرد چه ویزگی هایی می باشد؟
2. هدفتان از بیان این احساس چیست؟
باسلام خسته نباشید بنده 2 سال ازدواج کردم یک سال اول رو ناهارشام میرفتیم طبقه بالا ولی از ائن موقع ک نرفتیم خانومم نمیاد بریم بالا حتی دعوت میکنن نمیاد میگه بگو مریضیم نمیایم ولی خونه مامانش باشه فوری جمع میشه میری منم نرم باهام دعوا میکنه ولی اون نیاد خونه مادر من من نمیتونم حرف بزنم هزارجور دلیل میاره ک بخاطر اینا نمیام خونه مامانت به نظر شما چیکارکنم تروخدا ی راهکار بهم بدین دیگ طاقتم نمونده.ممنونم
با سلام خدمت شما دوست عزیز
همسر شما با ازدواج نیاز به استقلال دارند و اگر شما مداوم بخواهید زمان خود را با خانوادیتان سپری کنید و در تمام مسائل شما آنها حضور داشته باشند و حریم خصوصی برای شما وجود نداشته باشد امکان جبهه گیری همسر شما افزایش می یابد . بهتر است سعی کنید حریم خصوصی زندگیتان را حفظ کنید و در کنار آن با رفتارهای تلافی جویانه این مشکلات را افزایش ندهید و سعی کنید که تایم بیشتری برای همسرتان بگذارید در کنار اینکه برای خانوادیتان نیز احترام قائل هستید و سعی کنید که روابط خود را مدیریت کنید تا بتوانید مسیر بهتری را تجربه کنید
سلام خسته نباشید
میخواستم در مورد زندگیم یه راهنمایی ازتون بگیرم
من نزدیک ۹ ماهه عروسی کردم و خونم طبقه بالای مادر شوهرمه . پدر شوهرم فوت شدن و مادر شوهرم تنهان
من از اول زندگی به خواست و اصرار همسرم طبقه پایین یعنی پیش مادر شوهرم زندگی میکنیم حتی شبا کنار اون میخوابیم .اوایل که هر از گاهه بعد از ظهرا به خونه ی خودمون میومدیم بعدش دعواهایی بین همسرم و مادرشون بوجود میومد
و اینکه از اونجایی که خانواده ی من یه شهر دیگه هستن هفته ای یه بار وقت میکنیم بریم خونشون ولی هر وقت رفتیم و برگشتیم مادر شوهرم دعوا راه انداخته .
سر بهانه های الکی گیر میده و همش تو زندگیمون دخالت میکنه
و از اونجایی که همسرم خواسته مسائل زندگیمون رو با خانوادم در میون نذارم تا با دخالت های بیشتر مواجه نشیم نمیتونم حرفامو به اونا هم بزنم
ولی واقعا از زندگی خسته شدم و نمیدونم چیکار باید بکنم.
ممنون میشم هر چه سریعتر راهنماییم کنید
با سلام خدمت شما دوست عزیز
در این مورد نیاز است که شما مسیر زندگی مشترکتان را از مسیر زندگی خانوادگی جدا کنید و سعی کنید حریم های خصوصی خود را حفظ کنید تا بتوانید نتیجه گیری بهتری داشته باشید .
در این مسیر شما و همسرتان نیاز است که در کنار حفظ احترام به مادر ایشان سعی کنید که در منزل خودتان سکونت داشته باشید و در صورت نیاز تایمی را برای سر زدن به ایشان اختصاص بدهید .
سعی کنید از تمرکز بر صحبت های ایشان خوداری کنید و همسرتان را بخاطر رفتارهای مادرشان سرزنش نکنید چون ایشان تنها مسئول رفتارهای خود می باشند و شما نیز در صورت ناراحتی بهتر است در احترام این موضوع را به خود ایشان بیان کنید .
سلام.دختر29ساله ای هستم که 6 ماهه عقدکردم.همسرمم 33 ساله اس..توجلسات آشنایی و تحقیقاتی که کردیم همه ایشون وخانواده شونو تایید کردند. میگفتن اگر خواستگار دخترشون بود با سر دختر بهش میدادن. همین الانم از نظراخلاقی و ایمانی و پشتکاری که برا رسیدن به شغل موردعلاقش داره موردتایید خودم و خانواده امه.چندین جلسه باهم حرف زدیم تحقیق کردیم مشاوره ازدواجم رفتیمو همه چیزمثبت بود تا اینکه هرچی زمان گذشت علاقه من کمو کمترشد بهش. پای شخص دیگه ای درمیون نیست.واقعانگرانم که باهاش میتونم زندگی کنم؟ تکلیف موقعیت شغلیش(استاد دانشگاه) معلوم نیست بطوریکه الان با حق التدریس دانشگاه داره میگذرونه و تازه بخاطراینکه سربازیم نرفته و از اسفند هم اعزام میشه این ترم رو هم نمیتونه درس بگیره.یعنی ما یه حقوق ثابت ماهیانه نداریم حتی بیمه درمانی ام نداریم.هیچ پس اندازی نداره و حتی خونه هم نداره. دلمونو خوش کردیم به وام ازدواج که سال دیگه بگیرم که 50میلیون میشه که بتونیم یه خونه اجاره کنیمو عروسی بگیریم. تو جلسات آشنایی در مورد کمالگرایی تو انجام کارای درسیو شغلی بامن حرف زده بودو گفته بود که با کمک مشاوره درمانش کرده اما حالا بعد از6ماه کاملا واضحه که این حالت وسواس رو داره بطوریکه برای اعلام نمره یه درس مثلا میگه تا آخر شب تموم میشه 3روز بعدش تموم میشه!! تو جلسات آشنایی درمورد نظم ازش پرسیدم چون من خودم آدم منظمی هستم گفت که شلخته نیست ولی میزکارش همیشه شلوغه و در همه و اینطوری میتونه کار کنه اما الان بعد از 6 ماه میبینم که بینهایت شلخته اس. بطوریکه هفته پیش که اطاقش بودم لیوان آب 10 روز پیشش رو زیر تختش با یه عالمه آشغال توش پیدا کردم دیگه کمد لباسو تختو میزکارش که بماند. یه بارم براش مرتب کردم خیلی از دستم ناراحت شد. دیگه آقایون هرچی رو بهش نرسن به ماشینشون خوب میرسن ولی همسر من اصلا به تمیزی ماشین اهمیت نمیده بهانه اشم اینه که تو کوچه زشته ماشین تمیزکنه!! توی خرید خجالتیه و همش من باید برم حرف بزنمو کلا با فروشنده سروکله بزنم..مشکل دیگه اینه که اصلا به ظاهر ولباس پوشیدنشم اهمیت نمیده چندبار مامانم از لباس پوشیدنش بهم گلایه کرده؛ یه نکته منفی ام که هست لاغری بیش از اندازه اشه که واقعا نمیدونم چرا تا روز مشاوره ازدواج من لاغریشو ندیدم چندین بارم بیشتر بهش گفتم که باهم بریم دکترتغذیه میگه کارم که درست بشه و فکرم راحت بشه چاق میشم..عصبی که میشه حالا از هرچی خودخوری میکنه و به خودش آسیب میزنه یعنی کنار تمام ناخن هاش زخمه و خون باز میشه چندین بار قسمش دادم که این کارو نکنه ولی میگه دست خودش نیست…میدونم فشار کاریش بالاست منم تاجاییکه بشه بهش فشار نمیارم تاجاییکه چون پول نداشت من حتی هنوز آیینه شمعددونم نخریدم میگه بریم خرید یا میگم فعلا همه چیزدارم یا یه چیز ارزونو کوچیک میخرم..واقعا دیگه علاقه ای بهش ندارم نه دلم میخاد ببینمش نه باهاش حرف بزنم. نه وقتی میاد نه وقتی پیام میده یا زنگ میزنه خوشحال میشم..دیگه از شوخیاشو ابراز محیتاشم خوشم نمیاد.همش دارم ظاهرسازی میکنم ولی دیگه دارم کم میارم. حتی وقتاییم که برا درسم میرم شهرستانو چند روز میمونم دلم ذره ای براش تنگ نمیشه…توروخدا بگین چیکار کنم؟
با سلام خدمت شما دوست عزیز
دقت کنید که برای ازدواج نیاز است که شما رد کنار تحقیق و مشاوره پیش از ازدواج به شناخت های خودتانو همچنین معیارهایتان برای ازدواج نیز توجه داشته باشید تنها در چند جلسه نمی توان تصمیم گیری مناسبی در مورد ازدواج داشت .
با توجه به اینکه شما در زمان فعلی در دوران عقد می باشید بهتر است با دقت بیشتری گام بردارید و در همین دوران این مشکلات را بررسی بیشتری کنید تا بتوانید تصمیم گیری بهتری داشته باشید . با توجه به توضیحات شما در مورد نحوه لباس پوشیدن ، واکنش کندن ناخن در زمان استرس ، نوع تصیح نمرات و… بهتر است در مورد مشکلاتی که ایشان در گذشته به روانشناس مراجعه داشته اند با یکدیگر در احترام صحبت بیشتری کنید و ایشان و شما برای بررسی دقیق تر این مشکلات مراجعه مجدد به زوج درمانگر داشته باشید و ردخواست بررسی بعد شخصیتی و مشکلات روحی را کنید تا بتوانیم در این زمینه به هردویتان کمک بیشتری کنیم.
درمسیر می توانید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
021-88422495
من زنم با وانس آپ با مرد غریبه چت میکنه چند بار حتی فیلم رقصش که واسش فرستاده دیدم به بهانه متفاوت میره خونه مادرش حتی بردم مسافرت دیدم اونجام بعد از خواب من داره چت می کنه چیکار کنم
سلام به شما دوست عزیز
در این مورد اطلاعات بیشتری در اختیار ما قرار بدهید تا باهم بیشتر صحت کنیم.
1. هریک از شما چند سال دارید؟
2. دیدگاه شما در مورد این رفتار همسرتان چیست و چه نامی به آن می دهید؟
3. در این مورد با همسرتان صحبت کرده اید؟
4. اطمینان دارید که فرد مقابل همسرتان مرد می باشد؟
سلام.من۲۱ سالمه و همسرم ۲۸ سالشه و ۶ ماهه عقد کردیم.همسرم تهران مشغول به کاره و من تو شهرستانم البته نزدیک به تهرانیم و همسرم میره و میاد.من چند مشکل دارم.اول اینکه همسرم بخاطر من حاضر نیست حتی ی روز از کارش بزنه تا تو دوران عقد باهم باشیم و وقتی میاد هم همش گوشی دستشه و میخوام باهاش حرف بزنم میگه خستم و اعصاب ندارم.مشکل دوم من اینه که چند روز پیش چتی رو دیدم مربوط به یکی از همکاراش که خانمه و شوهر و بچه دارن و خب خیلی به همسرم نزدیکن و همسرم هی میگن مثل ابجیمه و تو اون چت حرفای عاشقانه بهم زدن و من دچار شوک عصبی شدم و حالم بد شد و وقتی ازش توضیح خواستم بهم گفت تو سطح فکریت کوتاهه و درک کن مثل خواهرمه و دوستت دارمی که به اون گفتم فرق داره مثل خواهریه ولی من دارم دیوونه میشم و از اون روز شک کردم و وقتی همسرم میره تهران ارامش ندارم و از طرفی به همسرم میگم این خانم و از زندگیمون بنداز بیرون و میگه نمیشه و تازه دعوت کرده برم خونشون و چند بار گفتم نمیام و بهم میگه تو عقب افتاده ای و دیگه هیچ جای غریب تورو نمیبرم تو شکاکی و اینکه من خیلی حساسم و حس میکنم افسرده شدم چون مدتیه گریه میکنم و همش میخوابم و سریع ناراحت میشم و دیگه رغبتی به هیچ کار ندارم😞لطفا راهنمایی کنید
سلام به شما دوست عزیز
احساسات شما قابل درک می باشد و نیاز است که همسر شما برای مدیریت زندگی مشترک خود روابط و حدود روابط خود را مشخص کنند و اینکه ایشان با یک خانم غریبه به دلیل نزدیک بودن صحبت های عاشقانه داشته باشند به هر دلیلی که باشد نمی تواند سازندگی داشته باشد .
بهتر است در همین دوران قبل از ازدواج با روحیات و دیدگاهای همسرتان به روابط و زندگی مشترک و… آشنایی بیشتری پیدا کنید تا بتوانید تصمیم گیری بهتری داشته باشید .
در این مسیر بهتر است برای اینکه بتوانیم به شما در این مسیر کمک کنیم به صورت حضوری با همسرتان برای مشاوره پیش از ازدواج اقدام کنید تا بتوانیم با بررسی فرهنگ ، دیدگاها، توقعات، سبک شخصیتی و… در این مسیر به تصمیم گیری بهتر شما کمک کنیم.
درمسیر می توانید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
021-22354790
متاسفانه بارها بهش گفتم بیاد برای مشاوره ولی هر بار میگه نه نیاز نیست و اینکه جدیدا چت جدیدی و دیدم مربوط به همرم و یکی از شاگردانش که اونجام بهش گفته بود عاشقتم و ازین حرفا و بهش گفتم چرا این حرف و میزنی تو مگه زن نداری و دوباره با حرفای بد جوابمو داد و جدیدا میگه دلسرد شدم و بدم میاد از رفتارت و من غصه میخورم و انگار نقطه ضعف گرفته ازم هر بار میگه و میگه تو عقب مونده ای و جدیدا حتی حالت های شبیه زدن داره و بعد از دعوا حتی عذر خواهی لم نمکنه و میگه تو مشکل داری.ایا اینکه دلم ننخواد همسرم به کس دیگه جز من ابراز علاقه کنه مشکل روانی داشتنه؟
دوست عزیز دقت کنید که بهتر است این خیانت ها و سبک رفتاری همسرتان را در همین دوران عقد جدی بگیرید چون با توجه به اینکه همسرتان اشتباه بودن مسیر خود را نمی پذیرند و حتی با عصبانیت و توهین به شماو… می خواهند ب راشتباه بودن مسیرشان سرپوش بگذارند نمی توان امید زیادی به تغییر داد و با توجه به شرایط فعلی وارد زندگی مشترک شدن به این معنا می باشد که این مشکلات آنجا نیز ادامه دارد چون همسر شما به نظر می رسد نمی خواهند و نمی توانند تعهد لازم را داشته باشند پس بهتر است با توجه به شناختی که نسبت به ایشان در همین دوران بدست اورده اید تصمیم گیری کنید و حتی در صورت نیامدن ایشان برای مشاوره بهتر است خودتان یک دوره مشاوره حمایتی دریافت کنید تا بتوانید تصمیم گیری بهتری داشته باشید.
سلام
مادر من 8 ساله داره ب پدرم خیانت میکنه و از این قضیه اطلاع کامل دارم
درگیری بین والدینم زیاده و روحیه منو خراب کرده و بهم استرس میده
چیکار باید بکنم؟
سلام چگونه مشاوره بگیرم
سلام در همین قسمت سوالتان را ارسال کنید
سلام چطور مشاوره بگيرم؟
سلام در همین قسمت سوال خود را ارسال کنید
هستم29ساله وشوهرم34ساله دوساله که عقدم دراین مدت بدلیل بیماری شوک عصبی که پس ازعقد دچارش شدم تحت درمان زیرنظرمتخصص اعصاب وروان قرارگرفتم به خاطربیماری من خانواده ام باخانواده شوهرم بحث کردند وبینشان دلخوری بوجوداومده طوری که شوهرم وخانواده اش رفت وامد نمیکنند ومادرش جواب تلفنهای منم نمیده وشوهرم میگه تودلش راشکستی حالا دکترم گفته خوب شدم ومن میخوام روابط روخوب کنم ولی خانواده شوهرم کنارنمیان وشوهرم هم به من اعتمادنداره چون تودوران مریضیم چندین بارازش خواستم طلاقم بده وباخودش وخانواده اش سردبرخوردکردم هرچی میگم من تغییرکردم من میخوام زندگیم درست شه تاعروسی کنیم میگه رابطه ای که دوسال خراب شده طول میکشه تادرست شه خودشم راغب که روابطدرست بشه بعدعروسی کنه حالا به نظرتون من چیکارکنم که هم بهم اعتمادکنند هم بدونند منم میخوام زندگی کنم لطفاراهنماییم کنید.ممنون
سلام به شما دوست عزیز
قابل درک می باشد که شما بخاطر بیماریتان در شرایط سختی قرار داشته اید اما بهتر است بتوانید بین مشکلات مدیریت ایجاد کنید تا از آسیب ها و مشکلات بیشتر جلوگیری شود .
در این مسیر با توجه به اینکه دو سال درگیری بین شما وجود داشته است بهتر است به صورت حضوری به زوج درمانگر مراجعه داشته باشید تا این مشکلات مورد بررسی قرار گیرد و همچنین دیدگاهای ایجاد شده در همسرتان نیز بررسی شود و به کمک روانشناس این رابطه بررسی و بازسازی شود .
درمسیر می توانید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
021-22685895
چرا دیدگاهم پاک میشه
سلام متنی با این نام ارسال نشده است
سلام خسته نباشید
من و همسرم ۱۰ ماهه عقدیم و همدیگه رو هم خیلی دوست داریم ولی بعضی از رفتار های ایشون منو اذیت میکنه و باعث میشه بینمون اختلاف بیوفته. بیشتر اختلاف های ما مربوط به خانوادشونه. ایشون به مادرشون خیلی اهمیت میدن مثلا شده من بهشون گفتم بیاد دنبالم ولی ایشون اول رفتن دنبال مادرشون و من نیم ساعت تو مغازه منتظرشون بودم آخر هم خودم رفتم. و به حرف مادرشون هم خیلی گوش میکنن اگه من یه چیز بگم و مادرشون یه چیز دیگه حرف مادرشون رو قبول میکنن. مثلا من بهشون گفتم پول بدهکاریمون رو بیا تا باهم بریم بدیم که من بگم بهمون تخفیف بده ولی ایشون پول رو دادن به مادرشون که ببرن بدن و مادرشون هم اصلا تخفیف نگرفتن و مجبور شدم دوباره خودم برم. و ایشون کارت عابربانکشون رو دست مادرشون میدن ولی دست من نمیدن. و ما خودمون خرج عروسیمون رو داریم، تلوزیون باید بخریم، بدهکاری هم داریم ولی من هرچی به همسرم میگم پولت رو بریز تو یه کارت از خودت بده به من تا نگه دارم خرجش نکنی ولی ایشون میگن باید به مادرم اینا هم پول بدیم چون مادرم میخاد برام جهاز بخره نداره در صورتی که مادرشون اینا خودشون حقوق دارن و جهاز پسر هم یک ملیون یا نهایتا ۲ ملیون بیشتر نمیشه.
یه مقدار پول از حسابشون کم شده بود من داشتم میپرسیدم که این پوله چجور شده و همسرم هی جواب میدادن که دادم برا بدهکاریم و من گفتم ما بدهکاری اینجوری نداشتیم که مادرشون اومدن وسط حرف ما و به من گفتن شما نباید بپرسید پولش رو چیکار کرده گفتم براچی گفتن چون عقدید گفتم چون عقدیم و خودمون انقد نیاز به پول داریم باید بزارم پولش رو خراب کنه که مادرشون گفتن پوله رو داده به من گفتم براچی گفت برا جهازش بعدم مادر و پسر خودشون میدونن. همسرم هم هیچ حرفی به مادرشون نزدن. مادرشون داشتن به من میگفتن تو زندگی خودم دخالت نکنم ولی همسرم انگار نه انگار. بعدش هم که من به همسرم گفتم همون مقدار پول برا جهاز پسر کافیه و ما خودمون کلی خرج داریم بازهم همسرم میگن نه من به مامانم پول میدم در صورتی که من خودم خیلی چیزا هست که نیاز دارم.
همسرم نیاز های منو نمیبینه اما نیاز های مادرش رو میبینه
سلام به شما دوست عزیز
احساسات و نگرانی شما برای زندگی مشترکتان قابل درک می باشد اما دقت کنید که اگر بخواهید چه شما و چه مادر ایشان رفتارها و مدیریت مالی را از خود ایشان بگیرید استقلال ایشان زیر سوال می رود و فردی که وابستگی زیادی داشته باشد امکان آسیب و تاثیر گذاری دیگران بر او زیاد می باشد .
بهتر است در این مسیر برای بررسی شرایط خودتان و نامزدتان در همین دوران مشاوره پیش از ازدواج را تجربه کنید تا بتوانیم در این زمینه به شما و ایان کمک کنیم تا بتوانید مدیریت بیشتری بر رواب خود داشته باشید در کنار اینکه بهتر است هردوی شما بدانید که زندگی مشترک از زندگی خانوادگی جدا می باشد و بهتر است از هرگونه مقایسه و توقعات خوداری کنید .
درمسیر می توانید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
021-22685895
من نمیخام مدیریت مالی رو از ایشون بگیرم. من میگم براچی باید کارتشون دست مادرشون باشه اما دست من که شریک زندگیشونم نباشه.
من اصلا کارت ایشون رو نمیخام فقط وقتی میبینم که به مادرشون میدن خوب باعث میشه من نسبت بهشون بی اعتماد بشم. همین الان هردفه مقداری از حقوقش کم میشه که باعث شده من به کل بهشون اعتماد نداشته باشم. اینجوری ما اصلا تو زندگیمون پیشرفت نمیکنیم
ایشون هم راضی نمیشن که بریم مشاوره
تو زندگیمون هم من هیچوقت اولویت ایشون نیستم
شما در واتساپ مشاوره نمیدید که بتونم راحت تر باهاتون حرف بزنم ؟
سلام برای مشاوره در واتساپ با شماره زیر تماس بگیرید و درخواست مشاوره در واتساپ را داشته باشید .
021-22354790
در این مسیر بهتر است شما و همسرتان قبل از وارد شدن به زندگی مشترک برای بررسی این مشکلات و همچنین بررسی میزان وابستگی همسرتان و سبک شخصیتی و دیدگاها برای مشاوره پیش از ازدواج اقدام کنید تا بررسی دقیق شرایط بتوانیم به شما و ایشان کمک کنیم تا مسیر مشترک بهتری را سپری کنید .
اینکه به چه دلیل ایشان این رفتار را دارند می تواند دلایل مختلفی داشته باشد و بدون بررسی نمی توان در این مورد نظری را بیان کرد .
سعی کنید برای صحبت در مورد زندگی مشترکتان از مقایسه استفاده نکنید به این معنا که بیان نکنید که چون برای مادرت خرج کرده ای من هم می خواهم بگه در احترام به استقلال ایشان و در حکم مشور ت با یکدیگر صحبت کنید و سعی کنید که حریم خصوصی زندگی مشترک را حفظ کنید و از سرزنش کردن یکدیگر بخاطر رفتارهای خانواده خوداری کنید چون هریک از شما دونفر تنها مسئول رفتارهای خود می باشد .
درمسیر می توانید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
021-22247100
سلام خسته نباشی دختری 26 ساله با تحصیلات ارشد برق هستم 2 ساله با پسری اشنا هستم که شدیدا بهم علاقه مندیم ولی خانوادم به خاطر ازدواج نکردن خواهر 32 ساله ام شدیدا مخالفت میکنن. تمام راهارو برای رضایت امتحان کردیم اول پسره خودش صحبت کرد بعد خانوادش پا پیش گذاشتن زنگ زدن ولی خانوادهمن اجازه اومدنبه خواستگاری ندادن. پدره پسره شخصا با پدرم صحبتکرد نشد. رابطمونو 2 ماه قطع کردیم ولی واقعا نتونستیم و برگشتیم کنار هم در خفا یه دفتر کاری برای انجام پروژه زدیم و موفق بودیم ولی به محض گفتن بهخانوادمبازمدعوا راه افتاد که نه و رضایت نمیدن. الان به تنها راهی که فک میکنیم فراره چون دیگه امکان گرفتن رضایت نیست . واقعا نمیدونم تصمیم درست چیه کمک لازم دارم . پسره 33 سالشه مهندس تاسیسات ماشین داره هم کارمنده هم بیرون کار میکنه خیلی هم پرتلاش
سلام به شما دوست عزیز
قابل درک می باشد که این شرایط برای شما با فشار روحی زیادی همراه می باشد اما دقت کنید که فرار کردن راحل مشکلات شما نمی باشد چون حمایت خانواده در آینده برای شما نیاز می باشد در کنار اینکه این رفتار شما می تواند باعث ایجاد دیدگاه منفی نسبت به شما رد خانواده این آقا نیز شود و حتی در صورت پذیرش آنها احتمال مشکلات آینده برای شما زیاد می باشد .
بهتر است در زمان مناسبی در احترام و بدون توهین به خانواده و افکارشان و یا خواهرتان در احترام با بیان درک نگرانی های آنها در مورد این آقا و تصمیمتان بر مبنای ازدواج با آنها صحبت کنید و یا اینکه برنامه آنها چگونه می باشد و چه مدت زمان می خواهند چون ممکن است خواهر شما تصمیم به ازدواج نداشته باشند و برنامه های دیگری را دنبال کنند .
در این مسیر اگر روابط شما و خواهرتان خوب می باشد می توانید از صحبت با ایشان نیز استفاده کنید .
در هرصورت صبر و تلاش مجدد شما و این آقا راحل بهتری برای رضایت خانواده می باشد .
سلام. من ۱۹ سالمه.و یه خواهر بزرگتر از خودم دارم. مامانم فوق العاده ادم کنترلگری هست. دلش میخواد از همه چیز سر در بیاره. تا گوشی میگیرم دستم فورا میاد پشت سرم تا ببینه دارم چیکار میکنم. تا بابام حرف میزنم فورا میاد میپره وسط حرفمون و بابامو مسخره میکنه… خیلی ریاد اوضاع خونه رو میریزه بهم…. هیچ وقت هم انتقاد پذیر نبوده هر وقت راهنماییش میکنیم ، فورا از کوره در میره میگه شما اشتباه میکنین من هیچ وقت اشتباه نمیکنم…. هیچ وقت نمیپذیره…. همیشه منو خورد میکنه همیشه از خواهرم جانب داری میکنه… وقتی مهمون میاد منو ضایع میکنه…. ینی انگار من دشمنشم…. واقعا دیگه نمیتونم تحمل کنم…. مادری که بخواد ارامشو از خونه سلب بکنه تحمل نکردنیه.
.
نمیدونم باید چیکار کنم لطفا کمکم کنین…
سلام. من ۱۹ سالمه. مادرم خیلی کنترلگره. وقتی گوشی دستمه فورا میاد پشت سرمم ببینم چه خبره، وقتی با خواهرم حرف میزنم فورا میاد میگه چی میگفتین! وقتی با پدرم حرف میزنم فورا میپره وسط حرفمون و بابامو مسخره میکنه و هی میگه مثلا اومدی با بچه صحبت کنی چی بشه!!!! حتی ما نمیتونیم معمولی حرف بزنیم، حتی وقتی میخوام یه رابطه خوب پدر دختری بسازم نمیزاره. خیلی با بابام مشکل داره… با منم همینطور.. همیشه از خواهرم جانب داری میکنه، هی میگه چون اون بزرگتره، چون فلان تره
.. همیشه منو جلوی بقیه ضایع و خورد میکنه… نمیتونم تحمل کنم رفتار مادرمو که اینقدرر شأن بچشو پایین بیاره
… راستش دیگه حسم داره ب تنفر تبدیل میشه… کل ارامش خونه رو ازمون گرفته…. من واقعا باید چه غکس العملی داشته باشم؟ با توجه ب اینه اصلاااااا انتقاد پذیر نیست و همیشه مبگه مم هیچ وقت اشتباه نمیکنم همیشه بقیه اشتباه میکن!!!!!!!!!
سلام به شما زهرا جان
این شرایط می تواند برای شما فشار روحی ایجاد کند و روابط شما را تحت تاثیر قرار بدهد و این موراد قابل درک می باشد اما در اول دقت کنید که بهتر است در ورابط ایشان و پدرتان وارد نشوید و تصمیم گیری در این مورد را بر عهده خود آنها قرار بدهید اما در مورد روابط شما و خود ایشان و روابطتتان با پدرتان بهتر است در کنار احترامی که برای ایشان قائل هستید سعی کنید که مسیر رشدی خودتان را ادامه بدهید و مثلا در مزانی که با پدرتان صحبت می کنید اگر واکنششان اینگونه بود بیان کنید که شما از صحبت با پدرتان لذت می برید و تمایل دارید ایشان نیز به جمع شما اضافه شوند .
روابط خودتان وخواهرتان را بخاطر رفتار و دیدگاهای مادرتان وارد بحث و دلخوری نکنید مادرتان دیدگاه و افکار خود را بیان می کند و شما دو نفر می توانید احساسات دیگری را باهم تجربه کنید که ارتباطی با افکار مادرتان ندارد پس بهتر است در مورد دیگر افراد خانواده بر اساس رفتارهای دو نفرده بدون دیدگاه مادر تصمیم گیری کنید هرچند که بخاطر رفتارهای ایشان ممکن است احساساتی چون خشم و یا عصبانیت و حسادت را تجربه کنید .
بهتر است در احترام به مادرتان بیان کنید که وارد حریم خصوصیتان نشوند و شما به عنوان یک فرد بالغ نیاز دارید که ایشان اگر در مورد موضوعی برایشان سوال پیش امده است از خود شما سوال کنند تا به ایشان پاسخ بدهید .
سلام به شما زهرا جان
این شرایط می تواند برای شما فشار روحی ایجاد کند و روابط شما را تحت تاثیر قرار بدهد و این موراد قابل درک می باشد اما در اول دقت کنید که بهتر است در ورابط ایشان و پدرتان وارد نشوید و تصمیم گیری در این مورد را بر عهده خود آنها قرار بدهید اما در مورد روابط شما و خود ایشان و روابطتتان با پدرتان بهتر است در کنار احترامی که برای ایشان قائل هستید سعی کنید که مسیر رشدی خودتان را ادامه بدهید و مثلا در مزانی که با پدرتان صحبت می کنید اگر واکنششان اینگونه بود بیان کنید که شما از صحبت با پدرتان لذت می برید و تمایل دارید ایشان نیز به جمع شما اضافه شوند .
روابط خودتان وخواهرتان را بخاطر رفتار و دیدگاهای مادرتان وارد بحث و دلخوری نکنید مادرتان دیدگاه و افکار خود را بیان می کند و شما دو نفر می توانید احساسات دیگری را باهم تجربه کنید که ارتباطی با افکار مادرتان ندارد پس بهتر است در مورد دیگر افراد خانواده بر اساس رفتارهای دو نفرده بدون دیدگاه مادر تصمیم گیری کنید هرچند که بخاطر رفتارهای ایشان ممکن است احساساتی چون خشم و یا عصبانیت و حسادت را تجربه کنید .
بهتر است در احترام به مادرتان بیان کنید که وارد حریم خصوصیتان نشوند و شما به عنوان یک فرد بالغ نیاز دارید که ایشان اگر در مورد موضوعی برایشان سوال پیش امده است از خود شما سوال کنند تا به ایشان پاسخ بدهید .
خیلی ممنون از جوابتون. راستش منم تا حدی همینکارو که کردم وسعی کردم بی توجه به مادرم رابطم رو با خواهرم یا پدرم بهتر کنم. اما موضوع دیگه هم اینه که من دلم میخواد با مامانم رابطه خوبی برقرار کنم، اما اون همیشه حس نفرت، عصبانیت ومخصوصا حسادتو نسبت ب خواهرم در من ایجاد میکنه ، کلا منزوی شدم ودیگه دوست ندارم باهاش حرف بزنم…. تنهایی بیشتز بهم خوش میگذره وحس میکنم دارم افسردا میشم چون واقعا خواهان یه رابطه پر از عشق مادر دختری بودم که متاسفانه هیچ وقت لمسش کردم…. الان من نمیدونم چجوری باید حسای بدمو نسبت بهش از بین ببرم؟؟
خب تجربه این احساسات طبیعی می باشد اما دقت کنید که شما در احترام اگر احساسات خود را به مادرتان بیان کنید می توانید شرایط بهتری را تجربه کنید . نیاز است ایشان بدانند که شما زا نظر روحی چه شرایطی را تجربه می کنید در کنار اینکه دقت کنید شما نمی توانید سبک شخصیتی مادرتان را تغییر بدهید اما می تواند مسیر متفاوتی از ایشان را تجربه کنید تا بتوانید رشد بهتری را داشته باشید .
با بینش نسبت به مشکلات مادرتان شما می توانید تجربه متفاوت تری داشته باشید .
سلام خسته نباشید.دختر دانشجوویی هستم که یکساله شاهد خیانتای پی در پی مادرم به پدرم هستم و یکساله که پدرم متوجه شدن اما بخاطر آبرو،من و خواهر ۸سالم و دوست داشتن بیش از حد مادرم چشم پوشی کرده از این مسئله(شغل پدرم آزاده آدم شریف و ابرومندیه هیچگونه اخلاقی که بخواد باعث خیانت بشه رو نداره)حتی از روزی که فهمیده مهربونترم شده با مادرم.اوایل خیلی سعی کردم بخوام برشون گردونم به زندگی ولی بعد مادرمو توی خونه با اون اقا دیدم قصد تماس با ۱۱۰داشتم مادرم اون اقا رو فراری داد خودشم به دستو پام افتاد ک دیگه همه چیزو تمومش میکنه از اون روز من فقط بخاطر پدرم چون مشکل قلبی داره و روز به روز تحلیل رفتنشو میبینم دارم تحمل میکنم این شخص رو تو زندگیم که فقط اسم مادر رو یدک به دوش میکشه. این اتفاق تکرار شده با وضعیت بدتری و بازم بخاطر شوکه شدنم نتونستم نگهشون دارمو زنگ بزنم ۱۱۰.نمیدونم باید چیکار کنم واقعا حالم از خودم بهم میخوره دستم به هیچ جایی بند نیست خیلی دلم میخواد همه چیزو به پدرم بگم میترسم از اینکه خدایی نکرده اتفاقی براش بیافته به هر حال هر آدمی یه ظرفیتی داره میترسم تنها تکیه گاهم نابود شه به مادرم گفتم با پدرم صحبت کنه برای جدایی و هرجوری شده راضیش کنه چون من دیگه توانایی زندگی تو این خونه رو ندارم دانشجو هستم و کسیو ندارم ک بخوام برم پیشش به شدت نگران اینده ی خواهرم که تو این سن این چیزارو دیده هستم.نمیدونم چقد میشه از طریق قانون پیگیری کرد این مسئله رو اصلا نمیدونم چه کاری درسته یا غلط خیلی سعی کردم خلاصه بگم اصل مطلبو ولی خیلی مفصل تر از این حرفاست.لطفا راهنماییم کنید کار درست چیه؟!!
سلام به شما دوست عزیز
احساسات و شرایط سختی که تجربه می کنید قابل درک می باشد و با توجه به اینکه مادرتان بینش و ابراز پشیمانیشان تنها یک صحبت می باشد و عملی در مورد آن وجود ندارد بهتر است در کنار احترامی که برای پدرتان قائل هستید در این مورد با ایشان صحبت کنید چون شما فرد بالغی می باشد و این موضوع و مشکلات را می توانید درک کنید و تحلیل کنید رفتار نادرست را از درست اما خواهر شما این شرایط برایشان می تواند آسیب های زیادی به همراه داشته باشد پس بهتر است با توجه به اینکه پدرتان نی زاگاهی دارند اما بخاطر شما سکوت کرده اند با ایشان صحبت کنید و شرایطی را که خودتان و خواهرتان تجربه می کنید را با ایشان در میان بگذارید و در مورد این مسیر تصمیم گیری را بر عهده پدرتان بگذارید .
از نظر قانونی نیز پدرتان می توانند از مادرتان شکایت کنند و شما و خواهرتان نیز می توانید با تماس با اورژانس اجتماعی شرایط خود را توضیح بدهید تا مراحل قانونی برای شما توضیح داده شود .شماره اورزانس اجتماعی 123 می باشد اما بهتر است قبل از ان خودتان با پدرتان صحبت کنید چون با نادیده گرفتن و انکار شماها و پدرتان امکان آسیب افزایش می یابد .
سلام
من حس میکنم که پدرم بعد از ۲۰ سال رابطه مشترک با مادرم داره بهش خیانت میکنه و من تنها کسی هستم از خانواده که از این موضوع خبر داره
حدود یک سالی میشه که اینجوری هست. اسم اون زن رو به عنوان یکی از همکار هاش سیو کرده و هرموقع که زنگ میزنه میگه :(من باید برم یه جا خلوت به تلفن اداری جواب بدم)
سعی کردم غیر مستقیم بهش بگم که میدونم ولی اون متوجه نشد و من میترسم مستقیم با پدرم در این مورد صحبت کنم
و بیشتر از این میترسم که مادرم از این موضوع خبر دار بشه و قضیه بد تر بشه
یکی از اقواممون هم متوجه شد و اون زن رو با پدرم دیدن و داشت به مادرم میگفتن ولی من از ترس اینکه رابطه پدر و مادرم بد نشه
وسط حرفشون پریدم و گفتم که نه اشتباه گرفتین و پدرم اون موقع خونه بود و ….
جدیدا دیر از سر کار میاد خونه و شب ها به بهانه جلسه کاری بیرون میره یا میره تو اتاق و تماس تصویری با اون میگیره یا تو واتسآپ پیام میدن و بهش میگی چیکار میکنی میگه در مورد کار هستش
ممنون میشم اگه جواب بدین
سلام به شما دوست عزیز
قابل درک می باشد که روبرو شدن با این شرایط ازنظر روحی برای شما فشار زیادی ایجاد کرده است اما تنها براساس صحبت کردن خصوصی نمی توان بیان کرد که پدرتان به مادرتان خیانت می کند اما اگر به این مضووع اطمینان دارید بهتر است در زمان مناسبی با پدرتان صحبت کنید و در صورتی که نمی توانید به صورت حضوری با ایشان صحبت کنید بدون قضاوت و یا توهین و سرزنش در این مورد به پدرتان پیام بدهید و بیان کنید که فرد دیگری نیز ایشان را دیده اند و شما نیز مدت طولانی از این موضوع اطلاع دارید و همچینن در این مسیر می توانید احساساتی را که تجربه می کنید در احترام به ایشان بیان کنید تا ایشان به عنوان یک فرد بالغ خودشان در این مسیر تصمیم گیری داشته باشند .
بهتر است از به دنبال مقصر بودن و یا وارد شدن به مشکلات پدر و مادرتان خوداری کنید و تنها اطلاعات و احساسات خود را با پدرتان در میان بگذارید تا ایشان خودشان تصمیم گیری کنند .
سلام خسته نباشید
من چند ماهی هست که متاهل شدم، قبل ازدواج حدود سه ماه به همسرم توی دانشگاه اشنا شده بودم و دوست بودیم، یسری شرایط رو ابتدا برای هم گذاشتیم و قول و قرار گذاشتیم، من برای ازدواج باهاش سه شرط داشتم اونم نماز، حجاب، برخورد با بقیه هست که سنگین باشه، و اونم قبول کرد، اما بعد ازدواج نماز رو گفت حالشو ندارم، گفتم باشه یکم بگذره و سنت بیشتر بشه خودت بهش احتیاج پیدا میکنی، ( اعضای خانواده همسرم نماز میخونن) بعد حجاب رو هم گفت سختمه و اینا گفتم باشه حداقل جلوی خانواده من رعایت کن چون دلم نمیخواد نسبت به زن داداشم کمتر دوست داشته باشن چون خیلی مهمه براشون، اما بدلیل شرایطی که دارن با مادر بزرگ و خاله و داییش توی یه خونه زندگی میکنن، چند شب قبل پسر داییش که بیست و خورده ای سالشه بدون هیچ اطلاعی یدفعه اومد توی محلی که ما نشسته بودیم، با اینکه خانمم سریع رفت روسری سر کنه ولی همین طوری زوم شده بود رو خانم من، من خیلی عصبی شدم و زنگ زدم به دایی همسرم و خیلی محترمانه بهش گفتم که از این کار پسرش ناراحت شدم ولی همسرم بعدا گفت که داییش توی خونه گفته که ما فرهنگمون همینه و باید من باهاش کنار بیام، منم به خانمم گفتم خب من تنها کاری که میتونم بکنم اینه که نیام خونه شما و خودمو گول بزنم تا نبینم این چیزارو که بعد مادر خانمم گفت اینطوری منم نمیزارم دیگه زنتو ببری بیرون تا مجبور بشی بیای اینجا، الان من موندم چکاری انجام بدم
خودم میدونم خیلی کوتاه اومدنم خوب نیست ولی بشدت به همسرم علاقه دارم یه چندباری سعی کردم برخوردمو باهاش سرد کنم که یه تغییری توی خودش ایجاد کنه ولی بعدش از طرفی بخاطر علاقم نتونستم اینکارو بکنم از یه طرف هم استرس گرفتم که نکنه نتیجه بدتری داشته باشه
درضمن در موارد دیگه هم مثل رابطه جنسی و میزان احساساتی بودنم هم خانمم از قبل ازدواج اطلاع داشت ولی الان میگه رابطه رو سختمه و هیچ حسی به انجامش ندارم و ابراز احساسات رو هم بلد نیستم که من این دوتا رو هم ازش قبول کردم و اجباری نزاشتم براش
ممنون میشم راهنماییم کنید
سلام به شما دوست عزیز
احساسات شما قابل احترام می باشد اما بهتر است در همین دوران شما و همسرتان آموزش بیینید که زندگی مشترکتان را از زندگی خانوادگی جدا کنید و سعی کنید که به دیدگاهای یکدیگر در صورتی که برایتان امکان دارد احترام بگذارید .
در این مسیر دقت کنید که بهتر است ازدواج بر مبنای شناخت باشد و نه قول به تغییر چون این تغییرات می تواند دوام زیادی نداشته باشد اگر برای رضایت فرد مقابل باشد و فرد بینشی در مورد آن نداشته باشد .
در کنار این موراد موضوع رابطه جنسی از اهمیت زیادی برخوردار می باشد و نیاز است که هردوی شما در این مسیر مشاوره دریافت کنید بهتر است در این مورد به صورت حضوری برای بررسی سبک شخصیتی ، فرهنگ و توقعات و همچنین مشکلات احتمالی که باعث می شود تمایل همسرتان به رابطه جنسی کاهش یابد مورد بررسی قرار گیرد و بتوانیم به هردوی شما در ادامه مسیر کمک کنیم.
درمسیر می توانید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
021-22247100
سلام. عزیزم شما نمیتونید یک رابطه نجات بدید و این حساست شما قابل ستایش. حتما والدین شما باید به مشاور مراجعه کنند . تنها کمک شما تشویق آن ها به مشاوره رفتن و درمان اختلال خیانت زناشویی است.
با عرض سلام و خسته نباشید
من خانمی 40 ساله هستم که یکبار ازدواج کردم و جدا شدم ، طی دوسال اخیر با اقایی اشنا شدم و با هم در ارتباط بودیم ولی قصد ازدواج نداشتیم، مهرماه 98 مشکلی بین ما پیش آمد و تقریبا ارتباط قطع شد، از ابتدای امسال یکی از بستگان به قصد ازدواج پیشنهادی دادند و به علت مشکلات کرونا، فقط یکبار حضوری ایشون رو دیدم و روزانه به شکل مجازی با هم در ارتباط هستیم.لازم به ذکر هست که ایشون هم یک ازدواج ناموفق داشتن که حاصل ازدواجشون دختری 7 ساله هست که با مادرش زندگی میکنه.
چند روز پیش برای چک آپ های مربوط به خانمها ازمایشاتی رو انجام دادم که مشخص کردن من دیگه احتمال بارداری ندارم و داشتن فرزند هم برای من بسیار مهم هست، دقیقا روزی که جواب ازمایشها رو گرفتم ، اقای که باهاشون در ارتباط بودم و کات کرده بودیم، تماس گرفتن و علی رغم مخالفت من برای دیدار (به علت اینکه با اقایی که از من خواستگاری کرده بود در ارتباط بودم) اصرار کردن و با حال روحی بدی که من داشتم، ایشون رو ملاقات کردم ، و ایشون بدون اینکه از موضوع چیزی بدونه به من پیشنهاد ازدواج دادن و گفتن تنها مسئله ای که باعث میشد این پیشنهاد رو به من ندن، حساسیت من روی موضوع بچه بوده، منم موضوعی که برام پیش اومده بود رو براشون تعریف کردم و از طرف ایشون مطرح شده که مشکلی با به سرپرستی گرفتن کودک از بهزیستی ندارن.
الان من نمیدونم باید چکار کنم، از طرفی برای ارتباطی که به قصد ازدواج پیش اومده احساس مسئولیت و عذاب وجدان دارم که بخوام جواب رد بدم، از طرفی هم ایشون بچه دارن و رد صورتیکه با سرپرستی بچه دیگری موافقت کنند ، ولی در اولویت بهزیستی قرار نمیگیریم، مشکلات دیگری هم که بالاخره فرزند خود ایشون عزیزتر هستن تا بچه ای که قراره به سرپرستی گرفته بشه و با حساسیتهای من ، قطعا در اینده به مشکل برخواهیم خورد.
ولی در صورت ازدواج با اون اقا، مشکل بچه تا حد زیادی حل میشه چون هیچکدوم بچه ای نداریم، و در مدتی که با هم بودیم هم مشکل خاصی بینمون نبود، احتمال موفقیت ازدواج بالاتر هست
در کل من توی این هفته که این همه اتفاقات با هم برام افتاد و همه چیز به هم ریخته هست، و استرس و ناراحتی از مسائل پزشکی که برام پیش اومده، احساس میکنم قدرت تصمیم گیری درست ندارم
اگر ممکنه من رو راهنمایی کند و بفرمائید استدلالهای من درست و واقعی هست یا خیر
ممنون
سلام به شما دوست عزیز
نگراین های شما قابل احترام می باشد اما بهتر است با توجه به اینکه ازدواج دوم شما می باشد با دقت بیشتری در این مسیر پیش بروید داشتن فرزند یک موضوع در زندگی مشترک می باشد و موضوعات دیگر از جمله اخلاقیات ، سبک شخصیتی ، دیدگاها ، و معیارهای خودتان برای ازدواج و… از اهمیت برخودرا می باشد پس بهتر است بدون سرزنش کردن خودتان در این مسیر سعی کنید که بر اساس شناخت پیش بروید و با خواستکارتان که از فامیل می باشد به صورت تلفنی و نه چت این موضوع را در میان بگذارید و اجازه بدهید ایشان راحل و دیدگاه خودشان را بیان کنند و در کنار این موراد شما از ایشان فرصت بخواهید که بر مبنای شناخت در دنیای واقعی تصمیم گیری کنید و با آقایی که نیز مدت ز مان زیادی دوست بوده اید تنها براساس یک صحبت تصمیم گیری نکنید و سعی کنید که برای هردوی آنها مشاوره پیش از ازدواج را دریافت کنید تا همه موراد مورد بررسی قرار گیرد و شما بتوانید تصمیم گیری بهتری داشته باشید .
بهتر است برای جلوگیری از آسیب های احتمالی به هردوی آنها بیان کنید که تصمیم گیری نهایی به بعد از شناخت و طی شدن مشاوره پیش از ازدواج می باشد .
در کنار این موراد شما بیان کردید که در رابطه با آقایی که دوست بودید مشکلی پیش آمده و این رابطه کات شده است بهتر است به آن مورد نیز با دقت بیشتر توجه کنید چون اگر دلیل با اهمیتی بوده است که موجب جدایی شده است در زمان فعلی نیز حتی در ازدواج می تواند با اهمیت باشد .
در این مسیر بهتر است از هرگونه رابطه جنسی خوداری کنید تا بتوانید بر مبنیا شناخت تصمیم گیری داشته باشید و فرد مقابلتان نیز بخاطر برطرف شدن نیازها کنار شما نباشد و وابستگی آسیب زایی ایجاد نشود .
درمسیر می توانید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
021-22685741
ممنون از پاسخ شما
سلام وقت بخیر ، من دختر ۱۵ ساله ای هستم و دوماه که از طریق دوستم که یکی از فامیلای دورمون هست ، با یک پسری اشنا شدم ، من نمیخواستم با اون وارد رابطه شم ولی دوستم خیلی اصرار کرد و مجبور شدم ، ما هنوز همدیگر را ندیدیم و صدامونو هم نشنیدیم ، فقط یک عکس از من داره که اونم فتوشاپ کردم ، ولی اون پسر ادعا داره که خیلی منو دوست داره و …. من اونو دوست ندارم و میخوام باهاش کات کنم ولی دوستم خیلی اصرار میکنه باهاش باشم میگه تورو دوست داره و این چیزاا. میخوام سیمکارتم رو عوض کنم ولی میترسم که دوستم به خانواد ه ام بگه. لطفا کمکم کنید خیلی استرس دارم
سلام به شما دوست عزیز
ببین عزیز در سن شما گرایش به جنس مخالف یک موضوع طبیعی می باشد اما دقت کن که اگر بخواهید بدون شناخت و بدون هدف و یا به امید ازدواج در آینده وارد روابط دوستی شوید امکان آسیب برای شما وجود دارد .
زمانی که فردی بدون شنیدن صدای شما و بدون شناخت و همچنین بدون دانستن احساسات ، دیدگاها ، و همچنین بدون دیدن ظاهر شما ادعای دوست داشتن دارد بیشتر یک احساس هیجانی می باشد که براساس خیالپردازی های خود فرد شکل گرفته است .
بهتر است در کنار احترامی که برای دوستتان قائل هستید سعی کنید که در احترام نه گفتن را بلد باشید تا خودتان را در معرض آسیب قرار ندهید و اگر تصمیم به ترک رابطه گرفته اید در احترام این موضوع را به خود این آقا بیان کنید و از رابطه خارج شوید و نیازی به عوض کردن سیم کارت نیز نمی باشد در صورت مزاحمت بهتر است با خانواده این موضوع را عنوان کنید.
سلامی مجدد ممنون از راهنماییتون ولی یه مشکلی اینجاست اون پسر گوشیمو هک کرده ولی خانوادش زیاد خوب نیست و با پسر خالش خیلی صمیمیه و پسر خالش چاقو کشه 😰
و من چند بار خواستم باهاش کات کنم ولی خیلیی کنه هستش ، من خیلی از این بابت میترسم
ببین عزیزم اگر او گوشی شما را واقعا هک کرده باشد که بازهم تاییدی بر صلاحیت نداشتن برای داشتن رابطه با او می باشد در کنار اینکه در صورت تهدید می توانید از طریق قانونی از او شکایت کنید و همچنین اینکه هرچقد که شما بیشتر به او باج بدهید او بیشتر به تهدید کردن شما می پردازد پس بهتر است به تهدیدهای او توجه نکنید و در صورت نیاز با خانوادیتان این موضوع را در میان بگذارید .
34 سال دارم و با همسرم حدود یک سال و نیم هست که زیر یک سقف داریم زندگی میکنیم. همسرم ادم متعهد و مسیولیت پذیری هست. در کل خصوصیات خوبی داره. اما خوب خیلی زودجوش هستش . اصلا انتقاد پذیر نیس لگه یه درخواست یا انتقاد کوچولو هم ازش با روی خوش کنم یهو عصبی میشه خیلی زود رنجه سریع میبینم 10 تا پیام بهم میده تند و تند بعد تهش تلفنو برمیداره و از سرکار با لحن بد شروع میکنه حرف بزنه دادو بیداد میکنه بعدش هم چند تا پیام مجدد میده و بخودمو خانوادم توهین میکنه و تهش هم میکه وسایلتو بردارو از زندگیم برو بیرون.
تقریبا تو همه ی بحثا این کارشه. اوایل هی سکوت میکردم و اما بعدش در موردش باهم صحبت میکردیم قول میداد که بد رفتاری نکنه. اما همینجور ادامه داد. سر مسایل بیمزه همیشه بحث میکنه. همیشه دلش میخواد تاییدش کنم هیچوقت جرات ندارم یه درخواستی داشته باشم یا انتقادی چون همش جبهه میگیره و بعدشم به بحث کشیده میشه. دیگه حالو حوصله ندارم. چقدر تو دعوا ادم بشنوه که بریم جداشیم. سر یه مسیله بیخود. میترسم ازش بچه دار شم. ممنون میشم راهنماییم کنین.
سلام به شما نگار جان
احساسات شما قابل احترام می باشد و قابل درک هست که این شرایط برای شما با فشار روحی زیادی همراه می باشد اما دقت داشته باشید که تنها با صبر کردن و نادیده گرفتن این سبک رفتاری و شخصیتی برطرف نمی شود و نیاز است که مشکلات زندگی مشترکتان ، سبک رفتاری و شخصیتی هردوی شما ، نوع واکنش ها در زمان بحث و… مورد بررسی قرار گیرد تا بتوانیم به هردوی شما در ادامه زندگی مشترک کمک کنیم.
این سبک رفتاری همسرتان که می تواند نشعت گرفته شده است سبک شخصیتی ایشان باشد نیاز به بررسی و درمان دارد تا بتوانیم به ایشان کمک کنیم هرچند که با توجه به اینکه بیان می کنید انتقاد پذیر نیستند امکان اینکه ا شما جهت مشاوره همراه شوند کم می باشد اما بهتر است در زمان مناسبی که ایشان از نظر روحی در شرایط مناسبی قرار دارند در کنار اینکه بدون هیچ گونه برچسب زدن و یا به دنبال مقصر بودن از ایشان بخواهید که باهم همراه شوید تا یک متخصص به شماها در ادامه مسیر زندگی مشترک کمک کند .
در صورتی که همسرتان برای مشاوره حاضر به مراجعه نشدند بهتر است خودتان برای بهبود شرایط روحیتان و تصمیم گیری بهتر در این مسی اقدام کنید .در شرایط فعلی بارداری را به شما توصیه نمی کنیم در اول اینکه بارداری حساسیت های روحی بیشتری به دلیل شرایط جسمی و تغییرات هرمونی برای شما به همراه دارد که نیاز به درک این شرایط از سمت همسرتان می باشد و دوم اینکه با داشتن فرزند سبک رفتاری همسر شما تغییری نخواهد کرد و این مشکلات راحل های دیگری دارد و سوم اینکه اگر این سبک رفتاری همسرتان قبل از داشتن فرزند اصلاح نشود فرزند شما نیز با همین شرایط و سبک رفتاری از سمت پدر خود روبرو می شود و این مسیر می تواند برای او نیز آسیب زا باشد پس بهتر است در اول جهت بهبود مشکلات زندگی مشترک اقدام کنید و بعد در مسیر داشتن فرزند با همسرتان تصمیم گیری کنید.
درمسیر می توانید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
021-22354790
سلام من سه سالی میشه که عقد هستم ،همسرم پسر دوم خانواده است و مادر همسرم در زندگی پسر اول خیلی دخالت دارد ،مدتی است که در زندگی ما هم دخالت میکند همینطور برادر همسرم نیز در زندگی ما دخالت میکند ،اگر من چیزی به شوهرم بگوئیم او با حرف من بی اعتناست اما در عوض حرف مادر و برادرش را حتی اگر همان حرف من را بزنند گوش میدهد ،لطفا کمکم کنید
باسلام وخسته نباشید من۲۹ساله ویکساله با آقایی که ازهمسرشان جداشده اند و ۱۸ سال ازمن بزرگترهستند ارتباط دارم من بشدت عاشق ایشان شدم بصورتیکه زمانیکه باایشان بحث یاگاهی قهرمیکنم اصلا انگیزه هیچکاری راندارم اماایشان مردی هست که مدام بمن خیانت های پنهان میکندوکاملا واضح هست که با زنان دیگری درارتباط است بارها دروغ گفته ومن متوجه شدم اما هیچگاه نمیپذیرد که من متوجه دروغهاوخیانتهایش شده ام ومدام انکارمیکند هم میخواهد مرا داشته باشد هم دوست دخترهای دیگرش را. چندبارارتباطم رابااو قطع کردم واو بسیاراصرارکرد ومرا راضی کرد که برگردم وخودم هم نمیتوانستم بدون او راحت زندگی کنم خیلی افسرده هستم دلم میخواهد ازاومتنفر شوم اماهمچنان عاشقانه دوستش دارم
سلام به شما دوست عزیز
احساسات شما قابل احترام می باشد اما دقت کنید که شما 29 سال دارید و این آقا حدودا 47 سال و این میزان اختلاف سنی در این سنین مورد پذیرش نمی باشد و می تواند مشکلات زیادی را برای شما ایجاد کند دقت کنید که این آقا اگر هدف خاصی را از این رابطه دنبال می کردند در این یک سال می توانستند در این مسیر اقدام کنند و همچنین در اینجا موضوع مهم این است که هدف شما از این رابطه چیتس و هدف این آقا چیست چون تفاوت در هدف از یک رابطه می تواند با توقعات و رفتارهای متفاوتی همراه باشد .
بهتر است عزیزم دقت کنید که اگر این آقا این میزان بینش ندارند که خیانت های خود را متوجه شوند و به اشتباه بودن مسیر خود اگاه شوند سالها رابطه شما و حتی ازدواج با این آقا نیز تغییری در این شرایط ایجاد نمی کند پس بهتر است در کنار احترام به احساساتی که به این آقا دارید سعی کنید واقعیت های بیرونی را نیز مد نظر قرار بدهید چون اگر شما این واقعیت ها را حذف کنید ممکن است سالها در یک رابطه اشتباه بمانید و فرصت های دیگر خود را برای داشتن یک رابطه سالم و هدفمند را از دست بدهید .
در این مسیر بهتر است اگر تصمیم گیری برایتان سخت می باشد به صورت حضوری یک دروه مشاوره حمایتی را دریافت کنید تا بتوانیم با بررسی همه شرایط در این مسیر برای تصمیم گیری به شما کمک کنیم.
درمسیر می توانید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
02122354783
سلام من همسری دارم که بخاطر بد خولقیهایش من ودخترمو آزارمیده نمیزاره طلاق بگیرم منو مثل کالا میبینه اگه براش زن بگیرم شرایط بهتر میشه یانه
سلام به شما مهناز جان
ببین عزیزم قابل درک هست که شما در شرایط روحی سختی هستید اما ازدواج مجدد ایشان ارتباطی به رفع مشکلات ندارد همانطور که مشاهده می کنید با امدن فرزند نیز مشکلات شما برطرف نشده است پس این مشکلات با حضور فرد دیگری برطرف نمی شود بلکه نیاز به این دارد که فرد بداند مسیرش اشتباه هست و برای درمان اقدام کند.
در اول اینکه هیچ فردی نمی تواند شما را مجبور به ادامه زندگی کند و شما با شکایت و طی کردن مراحل قانونی می توانید روند جدایی خود را طی کنید اما بهتر است در این مسیر یک دروه مشاوره حمایتی دریافت کنید تا همه شرایط شما بررسی کامل شود و به شما کمک شود تا بتوانید تصمیم گیری بهتری داشته باشید .
درمسیر می توانید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
021-22354282
سلام.تورابطه ای که میخواد به ازدواج ختم بشه و قبلش اگه بحث جدی پیش بیاد که دختر فشار روش باشه و اسم پسرای دیگه رو بیاره که نگاه فلانی با فلانی چجوری رفتار میکنه و از روی حرص بگه اره یادته اون پسره تو اینستاگرام فالوش داشتم بهم پیشنهاد داده و همینارو وقت عصبانیت بگه،هر چند که من میدونم چیزی نیست و از روی حرصش میگه ولی ایا درسته این رفتار؟برای ما مشکلی پیش اومده که از سمت من به اون دختر دروغ گفته شده بود در صورتی که دختر گفته بود به مادرت از رایطه ما چیزی نگی ولی برای این که مادرم سال های اول که فهمید مخالف بود ولی بعدش دیگه چیزی نگفتمو پنهانی رابطه داشتیم ولی خواستم هم مادرمو از اینور راضی کنم هم دختررو نگه دارم،با مادرم در میون گذاشتم،اما اتفاقایی افتاد که فهمید، از سمت مادرم بهش بی احترامیی هایی شد و ….این دختر این حرفایی که بهم زد تو این شرایط بود حتی گقت دورادور شنیدم برام خواستگار اومدهو من گفتم چی جواب میدی گفت تا ببینم چی پیش میاد.ممنون میشم اگه جواب بدین دختری که تو این شرایط این چیزارو میگه میشه بهش اعتماد کرد؟
سلام به شما آقا محمد
قابل ردک سهت که شما از شنیدن این صحبت ها از فردی که به او گرایش عاطفی دارید احساس خوشایندی ندارید اما این مضووع به معنای مشکل داشتن این خانم نمی باشد هرچند که نشان از ناپختگی ایشان هست و نیاز است که ایشان این رفتار را قطع کنند اما دقت کنید که در این مسیر اگر هدف ازدواج می باشد بهتر است همان زمانی این موضوع عنوان شود که شما خانوادیتان را راضی کرده باشید و شرایط رسمی کردن رابطه را نیز داشته باشید در غیر این صورت اینکه تنها بیان کنید هدفتان ازدواج است کافی نیست و این خانم می توانند در این مسیر تصمیم گیری برای ازدواج با فرد دیگری داشته باشند و این اصلا خیانت محسوب نمی شود .
اما بهتر است که در احترام و بدون به دنبال مقصر بودن و با در نظر گرفتن شرایط فعلی از نظر سنی ، اجتماعی ، اقتصادی ، خانوادگی و فرهنگی با هم در مورد ادامه این رابطه و مسیر پیش رویتان صحبت کنید اگر این خانم ندانند که شما قرار است چگونه در مسیر ازدواج اقدام کنید نمی توان توقعی داشته که ایشان در این مسیر تصمیم گیری کنند .
بهتر است سعی کنید که بر مبنای شناخت ، تحقیق و مشاوره پیش از ازدواج هردویتان در این مورد تصمیم گیری داشته باشید و در همین دروان یک دوره آموزشی را نیز سپری کنید تا بتوانید از مسیرهای بهتری احساسات و افکار خود را در احترام به یکدیگر بیان کنید .
سلام من بعد از ۲۰ سال زندگی دیگه نمیتونم شوهرم رو تحمل کنم توی این چند سال هرکار کرد ندید گرفتم ،پنهون کاریهاشو تحمل کردم و هر کار کردم که درست بشه و زندگیم از هم نپاشه ولی نشد که نشد هر سال داره بدتر از سال قبل میشه و الان که دیگه جونم به لبم رسیده میگه طلاقت نمیدم چون بهتره از تو پیدا نمیکنم اما واقعا زندگی برام غیر قابل تحمل شده هرشب قرص اعصاب و خواب میخورم ولی بازم تا صبح بیدارم تو رو خدا کمکم کنید
سلام خسته نباشید من و همسرم ۴ساله ک ازدواج کردیم و بچه نداریم و همسرم شغلش آزاده و چون بیشتر وقتشو تو مغازس و وقتی ک میاد خونه خستس و از من انتظار داره درکش کنم و کاری نداشته باشم و من ک کاری نداشته باشم چون دیر میاد و میخوابه روز تموم میشه . منم ازش انتظار دارم ک وقتی میاد من ک از صبح تنهام و دوست دارم باهاش حرف بزنم و باهم ی سری کار انجام بدیم ولی متاسفانه تا میام ی چیزی بگم دعوامیشه و زود از کوره در میره و منم زود ناراحت میشم چیکار کنمواینکه میخوام بگم کارشو عوض کنه چه جوری بگم چیکار کنم و اینکه خیلی دوسش دارم
سلام به شما دوست عزیز
دوست داشتن شما قابل احترام می باشد اما دقت کنید که اگر بعد از چندین ساعت کار و با خستگی که شما بیان می کنید بخواهید با بحث باهم پیش بروید این مسیر می تواند برای هردوی شما با فشار روحی بیشتر همراه شود .
بهتر است سعی کنید که با علایق همسرتان در این مسیر پیش بروید یعنی در زمان حضور همسرتان با توجه به علایق ایشان که می تواند از پوشیدن یک لباس که ایشان دوست دارد ف تا یک غذا ، و یا یک رابطه جنسی و فیلم و… در این مسیر محیط آرام بخش تری را ایجاد کنید که آرامش جای خود را به تشنج های ایجاد شده بده تا بتوانید در شرایط بهتری باهم در احترام و بیان درک تلاش و سختی های کاری که دارند باهم ارتباط برقرار کنید .
در این مسیر نیاز به بازسازی روابط بین شما و همسرتان با صحبت با هردوی شما می باشد در این مسیر بهتر است در صورت امکان به صورت حضوری یا تلفنی از همسرتان بخواهید که باهم در این جلسات زوج درمانی شرکت کنید .
خسته نباشید من عرفان ۲۱ ساله دانشجو دانشگاه ازاد رشته کامپیوتر با یه دختر مورد علاقه ام اوکی هستم و قصد ازواج هست ولی یه مشکلی دارن ایشون یک سالی هست مادرشون به رحمت خدا رفته و مشکلات خانوادگی دارن و مثل اینکه با پدرشون اختلاف نظر دارن و از نظر مالی مشکلی ندارن پدرشون ولی بهشون پول اونجوری نمیده و یه خواهر هم دارد که ۲ سال ازواج کردن و شوهر خواهرش تو این ۲ سال برای ایشون خیلی خرج کرده و سارا دوست من فکر میکرده که این همه محبت و خرج کردن از روی حس برادرانس ولی ۳ هفته میشه شوهر خواهرشون بهش نزدیک میشه و میشنهاد رابطه جنسی میدهد و ایشون هم چون دختر خوبی هست قبول نمیکنه و تحدیش میکنه که خرج هایی که برات کردم مثل گوشی خردیدن لپ تام خریدم برات ازت میگیرم …
و سارا دوست من مخالفت کرده ولی اون ولش نمیکنه سارا به پدرش نمیتونه بگه چون حمایت نمیکنه پدرش و بی تفاوت هست به ایشون مادر هم نداره به خواهرش هم میخواد بگه میترسه زندگی خواهر بهم بخوره من از شما درخواست دارم که بهترین کار چی دوست من بکنه
سلام به شما آقا عرفان
احساسات شما قابل احترام هست اما در این مسیر بهتر است دقت کنید که شما شناخت لازم نسبت به خانواده ایشان دارید و بهتر است در این مسیر بر مبنای شناخت تصمیم گیری کنید در کنار اینکه نیاز است که بتوانید بر شرایط مالی خودتان برای وارد شدن به زندگی مشترک تاکید کنید .
اما در مورد این خانم بهتر است در این مسیر دقت کنند که بهتر است از هرگونه باج دادن خوداری کنید و در این مسیر در احترام ارتباط خود را با همسر خواهرشان قطع کنند در کنار اینکه این آقا نمی توانند وسایل شخصی این خانم را بگیرند در کنار اینکه این خانم در صورت تکرار بهتر است با مدرک در این مورد با خواهرشان صحبت کنند اینکه خواهرشان برای زندگی مشترکشان چه تصمیم گیری می کنند بر عهده خود ایشان می باشد اما این خانم بهتر است که به این رابطه ادامه ندهند در کنار اینکه اگر تکرار شد بهتر است با پدر صحبت کنند و به صورت قانونی از این آقا شکایت کنند .
در مورد روابط خود شما نیز بهتر است اگر شرایط وارد شدن به زندگی مشترک را دارید و شرایط زندگی خانوادگی این خانم برایتان مورد پذیرش هست در احترام به صورت رسمی از خانواده ایشان را خواستگاری کنید .
سلام .خانومی هستم ۳۴ ساله و بسیار احساساتی تقریبا دو سال پیش طلاق گرفتم و قبل طلاقم با پسری اشنا شدم که اولش زیاد برام مهم نبود و یک رابطه عادی داشتیم تا اینکه الان دو سال و ۵ ماهه که باهاشم چنند سال ازم کوچیکتره . از اونجایی که برادر ندارم به اینن اقا وابستگی شدیدی پیدا کردم . اونم میگه همین احساس من رو داره و خیلی دوستم داره وقتی کنارشم خیلی بهم محبت میکنه . جوری که موقع جدا شدن ازش برام سخت میشه . بهم گفته قصد ازدواج با من رو داره . اما خب مشکل سنمون که از نظر خودمون مهم نیست اما از طرف خانواده اون میترسم مشکل پیش بیاد . از یه طرف هم نمیتوتم احساسم رو کنترل کنم و اینکه واقعا حالم بده و دوریش برام دیگه غیر قابل تحمل شده . نیاز به کسی دارم که به درد و دلم گوش بده . چون در کل ادم تنهاییم و هیچ دوست و همدمی ندارم . نمیدونم چیکار کنم . چه جوری میشه احساساتمو کنترل کنم ؟ واقعا در عذابم .
سلام به شما هاله جان
احساسات و نیازهای شما قابل احترام هست اما عزیزم دقت کن که شما در اوج درگیری های فکری و فشارهای روحی طلاق و درگیری با همسر سابقتان وارد این ارتباط شده اید و این ارتباط برای شما وابستگی زیادی را ایجاد کرده است که یک امر قابل پیش بینی در این شرایط می باشد و در مورد این اقا نیز براساس اینکه در این رابطه به چه نیازهایی از ایشان پاسخ داده می شود امکان علاقه و وابستگی وجود دارد .
در این مسیر نیاز است که شماها قبل از تصمیم گیری جدی برای ازدواج و بیان ان به خانواده ها خودتان در این مسیر اطمینان بیشتری کسب کنید و برای مشاوره پیش از ازدواج اقدام کنید تا اختلاف سنی شماها مورد ارزیابی قرار گیرد و بعد فرهنگی ، اجتماعی ، خانوادگی و… نیز ارزیابی شود در کنار بررسی اختلاف سنی و اختلاف رشدی و بعد در صورتی که مشکلی وجود نداشت در این مسیر می توانید با خانواده ها مشورت کنید و بعد تصمیم گیری نهایی را داشته باشید .
اگر بین شما رابطه جنسی به هر شکلی وجود دارد پیشنهاد من این است که تا پایان تصمیم گیری نهایی این رابطه جنسی به صورت کامل قطع شود تا زمانی که بتوانید تصمیم گیری نهایی را داشته باشید .
سلام من ۱۹ سالمه خاستگاری دارم ک قبلا ازدواج کرده ده ماه توعقد بوده و فقط روزا پیش دختره بوده خانواده دختره باهاش رفتارخوبی نداشتن و و ب همین خاطر جداشده من خانوادشو میشناسم با خواهرش دوستم وخودش هم پسرخوبیه همچنین بهش علاقه دارم واقعا و اون هم ب من علاقه داره اما خانوادم ب دلیل ازدواج ناموفقش مخالفت میکنن ولی منو اون واقعا بهم علاقه داریم چیکارکنم چطوری میتونم خانوادمو راضی کنم لطفالطفا راهنماییم کنید
سلام به شما ستاره جان
ببین عزیزم در این مسیر بهتر است که در اول از رابطه پنهانی خوداری کنید چون این مسیر برای شما وابستگی ایجاد می کند و در این مسیر اگر خانواده رضایت ندهند این مسیر برای شما با دشواری بیشتری همراه می شود .
بهتر است در احترام به خانواده علایق و دلایلی انتخاب خود را بیان کنید و از این آقا نیز بخواهید که خودشان با پدر و مادرتان صحبت کنند و به نگرانی های انها پاسخ بدهند تا بتوانید نتیجه گیری بهتری داشته باشید .
تنها راحل این مسیر تعامل به شیوه درست با خانواده ها می باشد تا بتوان نتیجه گیری بهتری داشت در هرصورت خانواد شما نگرانی های دارند که بی دلیل هم نمی باشد اما باید براساس شناخت بیشتر و فرصت دادن به آنها پاسخ داد تا بتوان نتیجه گیری بهتری داشت .
سلام. من تقریبا سه هفته هست با کسی رل زدم که فوتبالیسته و در گذشتش با کلی دختر بوده ولی الان فقط و فقط قصدش اینه با یه نفر تا اخر عمرش باشه و چون در گذشته بهش خیانت شده بخاطر همین دچار وسواس فکری هست و شک میکنه. تو این سه هفته دوستیمون از من خواست که باهاش خونه برم و فقط لخت پیشش دراز بکشم و کار دیگه ای باهام نکنه. همدیگرو خیلیییی دوست داریم و نمیخوایم همو از دست بدیم. من درخواستشو رد کردم و هر سری سر این مسئله بحثمون میشه. من باید چیکار کنم
سلام خسته نباشین. من ۲۰ ۲۱ سالمه و با پسری که از خودم ۳ سال بزرگتره حدود ۲ ساله دوستم. و هدفمون ازدواجه
اوایل و یکسال اول همه چیز عالی بود. مشکلی نداشتیم و اگه بود راحت حل میشد و کل اون یکسال همه چیز مرتب بود
ولی الان اواخر سال دوم دوستیمون به تردید افتادم که ادامه دادن کار درستیه یا نه ؟!
از خیلی بابت ها نگرانم. ایشون آدم عصبی هستن، لجباز هستن و همین باعث میشه ما خیلی دعوا و بحث داشته باشیم.
به نظرتون بهترین کاری که من باید بکنم چیه؟
اوضاع همینطوری باقی میمونه؟؟ دعوا و بحث نشونه ی بدی برای یک رابطس نشون دهنده ی اتمام این دوستیه؟؟ به نظرتون با فردی که عصبی و لجباز هست میشه ادامه داد یا نه؟؟ چطور باید دعواها و اختلاف نظر ها رو مدیریت کرد؟؟
ممنون میشم کمکم کنید
سلام به شما بهار جان
ببین عزیزم احساسات و نیازهایی که دارید قابل احترام هست اما عزیزم دقت کنید که شک و سوء ظن به راحتی تنها با یک رابطه سالم برطرف نمی شود و گاهی نشان دهنده افکار و شخصیت پارانوئید می باشد و می تواند آسیب های زیادی را برای شما به همراه داشته باشد پس بهتر است با دقت بیشتری در این مسیر پیش بروید و دقت کنید که حتی با ازدواج بعد شخصیتی افراد تغییر نمی کند پس بهتر است به شناخت خود توجه بیشتری کنید .
اما در مورد داشتن رابطه جنسی به هر شکلی دقت کنید که رفتن شما به منزل شخصی ایشان اشتباه می باشد در کنار اینکه قرار نیست روابط دوستی با ازدواج اشتباه گرفته شود پس بهتر است خودتان را در معرض آسیب قرار ندهید چون این مسیر می تواند با مشکلات خانوادگی و روحی زیادی برای شما هرماه شود در کنار اینکه هیچ تضمینی برای آینده وجود ندارد .
سلام. سوالم در مورد رفتار والدین مخصوصا مامانم نسبت به خودم (دختر هستم)هست. واقعا دیگه از رفتارش خسته شدم و داره روانیم میکنه. جوری باهام حرف میزنه و برخورد میکنه انگار ۱۴سالمه. من ۳۰ سالمه و مجرد و تحصیلکرده و شاغل نیستم. مامانم ۱۷ سال ازم بزرگتره ولی متاسفانه هیچگونه درکم نمیکنه تو خیلی مسائل. مثلا انجام روزانه کارهای خونه غذا پختن و تمیز کاری و غیره .هیچکدوم اینها انجامش برای من غیر ممکن نیست و راحت انجام میدم . ولی مسئله اینه که اصلا محبت کلامی و قدرداني و رفتاری نداره. که آدم دلش خوش باشه که کارها را انجام میدم برام لذت بخش باشه . نه اینکه عذاب آور. من ۱۰ تا کار انجام بدم و فقط یکی انجام ندم . جوری بد باهام رفتار میکنه و داد و بیداد و فحش میده که دیگه دلم نمیاد تو کار خونه انجام دادن مشارکت داشته باشم. که انجام ندم هم باز بدرفتاری میکنه ولی لااقل دل خودم خوشه که انجام ندادم و اینه. واین نکته را هم بگم که خودش هم کاری جز غذا پختن اون هم با منت انجام نمیده . و میگه تو هیچ کار نمیکنی . تو مسئولیت سرت نمیشه و فحش و .. منم فقط خود خوری میکنم و بعضی موقع ها هم به روش میارم که تو اصلا محبت نمیکنی و کاری انجام میدیم تشکر نمیکنی و میگه وظیفته و اینا. میگم لاقل محبت نمیکنی . دعوا هم نکن و فحش نده برمیگرده میگه حالا فحش میدم و حرفم را گوش نمیدی . با این حال که ظرف شستن . تمیز کاری . جاروبرقی و اتو کردن و … من انجام میدم ولی بعضی موقع ها هرروز تمیز کاری نمیکنم . بخاطر همون درک نشدن و بددهنیش .
دیگه واقعا بریدم و متاسفانه رفتاراش بدتر هم داره میشه .
من چطور میتونم به مادری که دائم بداخلاقه و بارها بهم گفته ازت بدم میاد فقط بخاطر اینکه مثل کلفت دائم براش کار نمیکنم. محبتی تو دلم ازش مونده باشه؟
راهکاری هست؟
خودم امتحان کردم اونطوری که اون دوست داره کوزت باشی و کار کنی هم انجام دادم ولی اصلا به روی خودش نمیاره که یذره مهربونی کنه. وظیفه مسلمت میدونه انجام کارها را که اینطوری روح و جسم خودم فرسایش پیدا میکنه.
اینکه میگن مهر و محبت مادرها یه چیز دیگست کاملا دورغه
اینم اثباتش
جفت پاهام رو جراحی کردم و دوره نقاهتم طولانی بود. جوری مامانم هر کار میکرد سرم منت میذاشت که موهام تقریبا سفید شده که از بس حرصم داده.
همشم دائم میگه بچه های مردم بهترند.
با سلام و عرض ارادت آقا 54 ساله هستم دارای یه دختر18 ساله و مدت24 سال هست که با همسرم ازدواج کرده ام خانواده همسرم دارای یک خواهر و چهار برادر هستند پدر ایشان هم فوت شده ، مدت 4 سال هست که همسرم و خواهر ایشان از مادرشان پرستاری میکنند یعنی از غروب امروز منزل را ترک میکنن تا فردا بعد از ظهر به صورت نوبتی و بنده تنها میمانم 4 سال تحمل کرده ام ولی دیگر تحمل ندارم و در ضمن وضعیت مالی برادر های همسرم خیلی وضعیت خوبی هست و براحتی میتوانند برای مراقبت از مادرشان پرستار بگیرن ولی همسرم موافقت نمیکنه من هم به این نتیجه رسیدم از همسرم طلاق بگیرم لطفا راهنمایی بفرمایین با سپاس فراوان
سلام به شما آقا علی
قابل درک هست که این شرایط برای شما با فشار روحی زیادی همراه شده است اما در این مسیر دقت کنید که همسر شما نیز با توجه به شرایط مادر فشار روحی و مسئولیت هایی را تجربه می کنند که برایشان خوشایند نیست اما در این مسیر جدایی شاید تصمیم درستی نباشد در صورتی که با میزانی همراهی شما و همسرتان در کنار هم می توانید شرایط بهتری را تجربه کنید .
بهتر است در این مسیر شما و همسرتان قبل از هرگونه تصمیم گیری برای جدایی به زوج درمانگر مراجعه کنید چون نیاز است که با همسرتان نیز در این مورد صحبت شود تا بتوانیم به هردوی شما در تصمیم گیری بهتر کمک کنیم.
درمسیر می توانید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
021-22247100
باعرض سلام و ادب
بنده امیرعلی هستم و خواهر ۲۳ ساله بنده متاسفانه حدود ۸ سال هست که وارد رابطه عاطفی شده به طوری که تقریبا هیچ اطلاعاتی راجب پسری که باهاش هست نداره یعنی حتی تاریخ تولد پسره هم نمیدونه.
این پسر فقط در لفظ میگه میخوام بیام خواستگاری ولی از طرفی میگه خانوادش قبول نمیکنه و یکم باید صبر کنه و…. و باهمین حرفا دوباره خواهرمو خام میکرد.
بعد از اینکه ماجرا برای والدینم آشکار شد، پدر و مادرم در کمال آرامش سعی در قانع کردن خواهرم داشتن که تو چطور میتونی به فردی اعتماد کنی که هیچ اطلاعاتی ازش نداری و اون پسر برای خواستگاری به هیچ عنوان پیش قدم نمیشه، یعنی تو این ۸ سال نتونسته خانوادشو راضی کنه؟؟؟
از طرفی هم خانوادم نمیتونه از پسره شکایت کنه چون قاضی گفت تمام اسناد بر علیه شما هست. البته نمیخوام وارد بحث حقوقی بشم و ادامه صحبت هامو عرض میکنم بله ما هیچ جوره نمیتونستیم قانع کنیم خواهرمو که این رابطه از ریشه اشتباه هست و برای دفاع بیهوده از خودش هر بار با یک دروغی ماجرا رو جمع میکنه ولی بعد از گذشت چند شب دوباره داخل خانواده تنش ایجاد میکنه و بحث دوباره از سر گرفته میشود از این رو چند وقتی هست که هرچقدر هم خانواده ام با دلایل قطعی سعی در قانع کردنش دارن اما اون به سمت واکنش های عصبی و برخورد های فیزیکی اعم از مورد ضرب قرار دادن والدین و جیغ زدن های مکرر و…روی آورده است و تقریبا از کنترل خارج شده است. از شما خواهشمندم راجب این نوع رفتار ها و روابط برای بنده توضیح بدید تا متوجه بشم و لطف کنید بفرمایید باید چه کاری انجام بدم
متشکرم.
سلام به شما آقا امیر علی
نگرانی شما برای خواهرتان قابل احترام هست اما در این مسیر دقت کنید که خواهر شما از سن 15 سالگی تقریبا وارد این رابطه شده است یعنی در اوج نوجوانی و گرایش و توجه به جنس مخالف و خب 8 سال زمان زیادی می باشد و باعث ایجاد وابستگی زیادی در ایشان شده است به همین دلیل هم ترک این رابطه برای او دشوار می باشد .
بهتر است که در این زمان بجای سرزنش کردن و یا تنبیه و یا حتی شکایت در این مسیر در احترام با او صحبت کنید و در این مسیر از او بخواهید که با مراجعه به روانشناس و کمک متخصص تصمیم گیری کند .
نیاز است انچه در روان خواهرتان تجربه می شود مورد بررسی قرار گیرد تا بتوانیم در این مسیر به او کمک کنیم تا بتواند برای مسیر زندگی خود تصمیم گیری بهتری داشته باشد .
پسری ۲۲ساله هستم و ۱۰ماهه با دختر خانمی ۱۵ساله به صورت سنتی ازدواج کردم.پدر این دختر معتاد و مادرش،نامادریش هست مادر خودش از پدرش طلاق گرفته و دختر پیش نامادریش زندگی میکنه.نامادریش خاله مادرم هست و به پیشنهاد خودشون به مادرم ما به خواستگاری این دختر رفتیم.نامادریش که خاله مادرم هست زن فاسدیه و با مردهای غریبه در ارتباط تلفنی هست و به این دختر که دختر خودش نیست روزگار نمیده البته از وقتی که به ما دادتش براشون عزیز شده.من از همون اول هم میدونستم این دختر به ازدواج با من ناراضی هست اما به زور نامادریش با من ازدواج کرده و درضمن خیلی هم نامادریش رو دوست داره و خیلی ازش حرف شنوی داره .نامادریش خیلی آدم پول پرستی هست و وقتی فهمید که من باج نمیدم شروع کرد با اذیت کردن و یاد دادن دختره.این دختر در این مدت ۱۰ماه خیلی بر علیه من توطئه کرد حرف برد بی احترامی به خانوادم کرد هیچگونه محبتی به من نمیکنه از من فراریه اونا زنجان هستن ما تهرانیم هروقت خواستم مهمون بیارمش با واسطه کردن بزرگهای فامیل بوده هیچ وقت دوست نداشته بیاد بار ها بهم دروغ گفته از من همه چیز رو پنهان میکنه امتحانش کردم ببینم بهم خیانت میکنه دیدم بله خیانت کرد.ازش پرسیدم چرا این کار هارو میکنی هیچ جوابی نمیده دوست نداره اختلاف بین مون حل بشه هیچ وقت بامن روراست نبوده.بهش گفتم میخوای از هم جداشیم میگه نه ولی خودم احساس میکنم میخواد منو به زار بیاره تا من بگم نمیخوام بره حق و حقوقش رو بگیره فقط پول مدنظرشه هرچی براش میخریدم رو میگفت چرا گرونترش نخریدی ولی دریغ از یک زره محبت به من هیچ علاقه ازش نسبت به خودم نمیبینم هر کس از اعضای فامیل نامادریش که نامادریش باهاشون خوبه رو به من ترجیح میده فکر میکردم با توجه به سختی هایی که کشیده میاد میچسبه به من اما….
ممنون میشم راهنمایی کنید
سلام به شما
در این مورد اطلاعات بیشتری در اخیتار ما قرار بدهید تا باهم بیشتر صحبت کنیم.
1. شما چه میزان ایشان و خانوادیشان را می شناختید؟
2. معیارهای شما برای انتخاب ایشان چه ویژگی هایی می باشد؟
3. دیدگاه شما در مورد ادامه زندگی مشترکتان چیست ؟
4. تا به حال تلاش برای مراجعه به زوج درمانگر داشته اید؟
با سلام
هشت ساله که ازدواج کردم و از همان ابتدا متوجه شدم که همسرم انسانیست که دغدغه ها و نگرانیاشو بروز نمیده و همرو داخل خود میریزه طی این چند سال تمام تلاشمو کردم شاید بتونم اخلاقش رو عوض کنم اما متاسفانه نشد که هیچ تازه به نظرم بدتر هم شده .خانواده همسری من هیچ تمایلی به روابط اجتماعی و رفت و آمد با غیر از فامیل نداشتند و ندارن و به طبع همین موضوع دوستان و آشنایان آنها نزدیک به صفره .و اینکه همیشه میترسیدند دیگران تمایلی به ارتباط برقرار کردن با شما را ندارن مگر با شما کاری داشته باشن .سطح طبقاتی خانواده و این نوع طرز تفکر به نظر من باعث شده که کاملا ایشون در روابط اجتماعی خود تنها باشه .حتی برخلاف تمام همکاراش در سر کار که از زندگی خود برای هم شرح میدن ایشون هیچ تمایلی به اینکار ندارندو کاملا فاصله میگیرند.البته ایشون یرخصلت دیگه هم که دارن اینه که علاقه ای به نقل قول کردن صحبت های افراد دیگر فامیل برای دیگران نیستن حتی خود من که همسرشونم و اینکا رو کاملا مسخره میدونن .البته نمیدونم شاید مشکل از من باشه و من توقع زیادی دارم ولی خب من کسی بودم که در دوران مجردی خود تعامل زیادی با دوستام داشتم و هنوز هم با آنها در ارتباطم ولی خب میبینم که شوهرم اینکه همکارانش به راحتی میتونن باهم در تعامل باشم و ایشون یا نمیخاد یا نمیتونه یا نمیدونه چجوری باید شروع کنه .یک نکته مهم اینکه فوق العاده لجباز و فکر میکنه طرز تفکر خودش درسته و اینکه بسیار انسانی مهربان و در خانه شلوغ و پرانرژی .دوست دارم کمکش کنم بیشتر اجتماعی بشه سر کار راحت باشه تا بتونه احساسات شو بروز بده و راحتتر با زنگی باشه چرا که مطمینا طرز زندگی ما روی زندگی بچه های ما نیز اثر میذاره .بهم بگید چجوری به شوهرم و به زندگیم کمک کنم .ممنون
سلام به شما دوست عزیز
خب اینکه به امید تغییر دادن بعد شخصیتی و رفتاری فردی وارد زندگی مشترک شویم مسیر اشتباهی می باشدچون سبک رفتاری و شخصیتی افراد به راحتی تغییر نمی کند و در این مسیر حتی اگر مشکلی نیز در این زمینه وجود داشته باشد خب نیاز به طی کردن دوره های روان درمانی و تحت نظر متخصص می باشد .
اما در این مورد خب ممکن است که روابط برای همسر شما معنای متفاوتی از شما داشته باشد به همین دلیل هم مسیر ارتباطی ایشان با همکار و دوستان متفاوت از شما می باشد اما خب در اینجا سوال این است که ایشان از این سبک زندگی خود رضایت دارند؟ دوم اینکه به چه دلیل شما تمایل به تغییر دادن ایشان دارید؟ و سوم اینکه این سبک ارتباطی چه تاثیری بر روند زندگی شما دارد؟ آیا از نظر ارتباط عاطفی و جنسی بین شما تعامل و رضایت وجود دارد؟
سلام من ۱ سالو نیمه عقد کردم اوایل با مادرشوهرم زیاد بد نبودیم و رفته رفته بدتر شد و مادرشوهرم از لجم نامزمو پر میکرد من الان ۱۷ سالمه الان ۱ ساله منو بلا تکلیف ول کردن رفتن هربار خواستیم درست شه نشد و قرار این جمعه بیان خونمون اونا احتمالا میخوان یا توافقی بدون مهریه طلاق بگیرن یا برگردنو اشتی کنیم اگ اولی نشد دومی توی این مدت خیلی بلاها سرم اومد مثلا نامزدم عکس دختریو گذاشت توی صفحه مجازی ک نامزدمه یا نمیدونم من پیام دادم بریم مشاور گفت ن من دیگ نمیخوام جداشیم یبار ابروم بره بهتره طوری ک سه ماه بعد عقد قهر کردیمو اشتی کردیم وقتی اومد پیشم مادرش زنگ زد گفت کجایی گفت پیش دوسم علیم چون مادرش حتی نمیزاشت منو ببینه
اگ الان بخوان برگردن من چیکار کنم نمیدونم دودلم من نامزدمو دوس دارم کمک کنید برگردم یا ن
سلام به شما سحر جان
احساساتی که داری عزیزم قابل احترام هست اما در هرصورت شماها با مشکلات زیادی در این زمان نامزدی و عقد مواجهه هستید که اگر بخواهید به این سبک ادامه بدهید خب این مسیر در آینده بعد از ازدواج هم ادامه می باشد .
در اول اینکه شما در سن نوجوانی وارد رابطه مهمی چون ازدواج شده اید بهتر بود که به خودتان فرصت بیشتری می دهید در این مسیر اگر نامزد شما هم در همین شرایط سنی باشد این مشکلات بیشتری را ایجاد می کند .
هردوی شما در کنار احترام به خانواده ها زمانی که تصمیم به ازدواج می گیرید نیاز است که استقلال لازم را داشته باشید و بتوانید زندگی مشترک خودتان را مدیریت کنید چون اگر بخواهید دائم به دیدگاهای دیگران توجه کنید این باعث می شود که مشکلات بیشتری را تجربه کنید در کنار اینکه مسیر ارتباطی شماها باهم و با خانواده ها نیز اهمیت دارد .
در این مسیر بهتر است که در همین دوران نامزدی در این موراد تصمیم گیری شود و هرگونه ادامه زندگی مشترک را بهتر است به تصمیم گیری بعد از جلسات زوج درمانی اختصاص بدهید چون در هرصورت با توجه به شرایط ایجاد شده نیاز است که حتما شرایط شماها بررسی دقیق شود .
سلام من ۱۶ سالمه و پدرم در کودکی من رو آزار جنسی میداده
و الان خیلی احساس بدی دارم پدرم ب شدت ازم متنفره و همش دعوا میکنه و کتک میزنه از لحاظ جسمی و روحی خیلی حالم بده
من نه بی احترامی میکنم بهش و نه کاری ب کارش دارم
اما اون میگه حتی ی مداد هم نمیخرم برات
واقعا نمیدونم چیکار کنم کمکم کنید
سلام به شما پرنیا جان
در این مورد درک میکنم که این سبک رفتار و شرایط برایت با فشار روحی زیادی همراه شده است اما در این مسیر نیاز است که شرایط شما به صورت دقیق مورد بررسی قرار گیرد بهتر هست که با شماره 123 تماس بگیرید تا همکاران ما در اورژانس اجتماعی شما را راهنمایی کنند.
سلام
خسته نباشین
من یکسال هست که خانه دارم خودم۱۸و همسرم ۲۶ سالشونه اطرافیانم اسرار بر بچه دار شدنمون دارن ومیگن که جلوگیری طولانی مدت باعث نازایی میشه ما از روش جلو گیری طبیعی استفاده میکنیم این حرفاشون باعث شده استرس داشته باشم من خودم هنوز امادگیشو ندارم احساس میکنم نمیتونم مسئولیت بچه رو قبول کنم و سخته برام از لحاظ مالی وضعمون خوبه و میتونیم هزینه هاشو پرداخت کنیم رابطه ی خوب و صمیمی با شوهرم دارم و بیشتر بحث و دعوا هامون بخاطر طرز فکر و رفتار بچگانه ی منه بعضی وقتا شوهرم دست روم بلند میکنه و این موضوع خیلی ازارم میده به نظر شما الان وقت مناسبی برای بچه دار شدنه یا نه؟
میشه راهنماییم کنید
سلام وقتتون بخیر
من دو ساله ازدواج کردم
چند ماه بعد ما جاریم با برادرشوهرم ازدواج کردن
اونها با هم دوست بودن و البته فامیل هم بودن
اما جاریم از قبل ازدواجش به همسرم هم پیام میداده و حتی داداشی خطابش میکرده
دورانی که زیر نظر خانواده با همسرم صحبت میکردیم … یک بار عکس جاریم رو بهم نشون داد در حالی که رو صورتش زوم کرده بود و با ذوق بهم معرفیش میکرد
من چهره معمولی دارم منتها چهره اون برا مرد ها میتونه جذابیت بیشتری داشته باشه شاید سفید پوست و چشم های رنگی و …
البته از نظر تحصیلات و خانوادگی با من قابل مقایسه نیست .. اما از نظر چهره کانون توجه جنس مخالف هست
من چند تا جاری دیگه دارم که تا وقتی خودم باهاشون آشنا نشدم همسرم اصلا راجبشون حرف نمیزد
هیچ حرفی نمیزدم
ولی برخورد و رفتار همسرم به شدت منو حساس کرده
همسرم با هیچکدوم از زنداداشاش اینجوری نیست
ولی جواب اون رو با جانم میده
یا وقتی که چیزی راجبشون میشنوه یا میبینه ذوق زده میشه و عکس العمل نشون میده
جاریم هم یک بار تولد برا شوهرش گرفته بود که بجای دعوت من
زنگ زد به همسرم و اون رو دعوت میکرد
از این حرکت ناراحت شدم ولی باز هیچی نگفتم تا اینکه همسرم من و با اون مقایسه کرد و گفت خاک بر سرت ( چند وقت پیش براش تعریف کردم انکار کرد و برا اولین بار کلی بد و بیراه بهم گفت و حتی یدونه زد تو سرم ) بعدش خیلی عذر خواهی کرد
ولی از یادم نمیره
دوستش دارم
خیلی مرد خوبیه 😞 از اول زندگی دو سه بار دعوامون شد و هر بار هم سر این دختره بود
آرامشو ازم گرفته
میگم مشکل از منه من حساس شدم
ولی بدترین روزامو دارم میگذرونم
نمیدونم چطوری خودمو آروم کنم
سلام به شما زهرا جان
ببین عزیزم در این مسیر بهتر است از این میزان حساسیت به این خانم خوداری کنید چون این موضوع به مرور می تواند حساسیت بیشتری نیز از سمت همسرتان ایجاد کند در هرصورت هر فردی ویزگی ها و بعد شخصیتی خودش را دارد و قرار نیست که انسان ها باهم مقایسه شوند در این حالت خب تنها باید یک زن و یا مرد در دنیای مورد پذیرش باشند در صورتی که زیبایی نسبی می باشد در کنار اینکه هر فردی برای ازدواج معیارهای خودش را دارد پس اینکه خودت را با او مقایسه کنی هیچ کمکی به شما و زندگی مشترکتان نمی کند و تنها زندگی مشترکتان را بخاطر موضوعی بیرونی در معرض خطر قرار می دهید.
این افکاری که نسبت به برخورد و رفتارهای همسرتان دارید می تواند فرافکنی احساسات خودتان باشد پس دقت بیشتری کنید به این معنا که شما خود را در مقایسه با او زیبا نمی دانید و خب این باعث می شود فکر کنید او در مرکز توجه جنس مخالف هست پس این موضوع و افکار را به همسرتان فرافکنی می کنید و رفتارهای ایشان را با جزئیات بررسی می کنید و کوچک ترین رفتارها را به معنای تایید این افکار خود برداشت می کنید و در روانتان این باور را تایید می کنید که اره دیدی همسر من هم به او توجه دارد و من زشت هستم و…
در این مسیر بهتر است برای بهبود شرایط روحی و شناخت خودتان به روان درمانگر مراجعه کنید تا بتوانیم در این مسیر با بررسی افکار و احساسات و شرایط زندگی مشترکتان و مسیر و هدف هایی که دارید کمک کنیم تا بتوانید مسیر رشد فردی و زندگی مشترک بهتری را تجربه کنید.
سلام من یک دختر 20 ساله هستم که به دلیل مشکلاتی که دارم افسردگی و استرس و اضطراب خیلی شدیدی دارم و از طرف خانواده به هیچ وجه درک نمیشم و بدتر بهم سخت میگیرن همین چیزا باعث شده که زیاد نتونم خودمو کنترل کنم و زود به زود عصبی میشم و تو تنهایی خودم فقط گریه میکنم…وقتیم به خانوادم میگم که من نیاز به یک روانشناس دارم شما قدرت درک منو ندارید اصلا بهم توجه نمی کنن به نظرتون چیکار کنم .ممنون
سلام به شما دوست عزیز
ببین عزیزم اینکه شما درک و توحه خانواده را بخواهید اصلا چیزی نیست بدی نیست اما در این مسیر تعامل شما با آنها نیز از اهمیت زیادی برخودار می باشد و خب شرایط روحی شما می توانید تاثیر زیادی بر این روابط داشته باشد.
در این مسیر شما به عنوان یک خانم بالغ می توانید در مورد رفتن پیش روانشناس مراجعه کنید اما در این مسیر اگر به حمایت مالی خانواده نیاز دارید بهتر است که روانشناس را رقیب خانواده بیان نکنید در این مسیر قرار نیست روانشناس چیزی را به شما بدهد که شما از خانواده دریافت نکرده اید به شما کمک می شود تا شرایط روحی بهتری را تجربه کنید و در کنار شرایط روحی بهتر بتوانید این مسیر ارتباطی را تا جای ممکن بازسازی کنید در کنار اینکه مسیر رشدی خودت را طی کنی. دراین مسیر بهتر است که بهبود شرایط روحی را در اولین قدم قرار بدهید .
۲۵ سالمه و نامزدم ۲۳ سالشه
دو سال پیش عقد کردیم بعد از یکماه گفت از پس مشکلات برنمیام و بهت علاقه ندارم و بهانه های این مدلی ولم کرد تا مدت ها سراغمو نگرفت و تلاشم برای برگردوندنش بی فایده بود بعد که درخواست طلاق دادم برگشت ولی دیگه من بهش توجه نکردم و پیام و تلفنشو جواب ندادم الان حکم دادگاه صادر شده و یکماه دیگه طلاق میگیرم و اون برگشته و التماس میکنه طلاق نگیرم و میگه دوسم داره و هر شرطی گذاشتم قبول کرد ولی من دیگه مثل سابق بهش علاقه مند نیستم با اینکه دلم میخواد برگردم ولی قلبم آشفتس و نمیتونم راضیش کنم و نمیتونم بهش اعتماد کنم لطفا اگه ممکنه راهنماییم کنید ممنون از لطفتون
سلام به شما ماری جان
قابل درک هست که این شرایط برای شما با فشار روحی زیادی همراه شده است اما در این مسیر دقت کنید که شما بیان می کنید ایشان در سن 21 سالگی و با اختلاف سنی 3 سال بزرگ تر بودن شما باهم وارد پروسه عقد شده اید و خب بهتر است قبل از اینکه حکم دادگاه را لغو کنید سعی کنید که برای تصمیم گیری بهتر باهم به روانشناس مراجعه کنید و مشاوره پیش از طلاق دریافت کنید چون هم نیاز است که اختلاف سنی شما از نظر اختلاف رشدی بررسی شود و هم اینکه معیارهای و مسیر ارتباطی و دیدگاها به زندگی مشترک و… چون اگر بازهم بدون شناخت به این زندگی ادامه بدهی ممکن است بازهم همین شرایط را تجربه کنید پس بهتر است هم برای اینکه خودت بهتر تصمیم گیری کنی و هم اینکه این آقا بتوانند تصمیم گیری بهتری داشته باشند و شناخت بهتر بین شما صورت گیرد در این مسیر باهم همراه شوید.
سلامخسته نباشید من میخوام طلاق بگیرم و قبلش میخوام املاکمو بزنمبنام برادرم ایا این امکان هست یا خیر؟
یکی از دوستانمیگفت دیگه اون قانون یکسال باید گذشته باشه و اینها گذشته و اگر بنامت نباشه هیچ مشکلی مثل رد مال بوجود نمیاد خواهش میکنم پاسخ بدید ممنونم از لطف شما
سلام به شما دوست عزیز در این مورد نیاز است که با یک وکیل صحبت کنید تا بتوانید اطلاعات دقیقی در مورد این قوانین کسب کنید این اطلاعات در خیطه تخصصی ما نیست.
سلام من از پدر و مادرم بدم میاد دلم میخواد بمیرن چیکار کنم که بمیرن؟
سلام خسته نباشید
من ۲۱ سالمه و شوهرم ۲۴ ساله سه ساله که ازدواج کردیم و یک بچه ۵ماهه داریم همسرم اوایل ازدواج گفته بود قبل ازدواج طی دوماه با یک خانم چت میکرده چند روز پیش گفت که دوبار باهاش رابطه داشته حالم خیلی بده بخاطر اینکه سرماخورده مجبور شده جدا از منو بچه بخوابه و من ته دلم خوشحال از این موضوع دلم خیلی شکسته حتی برای اولین دستمو با تیغ بریدم دلم میخواست درد بکشم تورو خدا بگین چطوری کنار بیام با این موضوع..
البته شوهرم برای درآوردن حرص من یا وسط دعوا آین موضوع مطرح نکرد همینطوری توی صحبتش گفت همش فکر میکنم بازم رفته سراغ اون خانمه یا مثلا نکنه وقتی قهر کنیم به سمت اون کشیده بشه هزار ویک جور فکر های وحشت ناک توی سرمه ته دلم همش میترسم از خونه میره بیرون کجا میره و چکار میکنه درصورتی که قبلا اینطوری نبودم
سلام به شما دوست عزیز
ببین عزیزم قابل درک است که روبرو شدن با صحبت همسرتان برایتان با فشار روحی زیادی همراه شده است اما در این متن ارسال دو مورد به چشم می خورد .
1 در اول اینکه شما بیان می کنید که بر روی ست خودتان تیغ کشیده اید و خب این مورد در هر شرایطی که باشد نشان از شرایط روحی خود شما دارد و موضوع مهمی می باشد که بهتر است تحت نظر روان درمانگر آن را بررسی و درمان کنید چون این مورد خودزنی محسوب می شود و به مرور می تواند مشکلات بیشتری را برای شما ایجاد کند.
2. در مورد دوم خب نیاز است که در این مورد با همسرتان صحبت کنید و بیان کنید که شنیدن این موراد برای شما با چه احساساتی همراه می شود. هردوی شما نیاز است که آنچه مربوط به گذشته می باشد را به همان گذشته واگذار کنید و مسیر زندگی مشترکتان را طی کنید چون ماندن در گذشته هیچ کمکی به شماها و زندگی مشترکتان نمی کند.
پس بهتر است از ایشان سوال کنید که هدفشان از بیان کردن این موضوع بعد از این چند سال چیست در کنار اینکه احساسات خودتان را نیز بیان کنید تا بتوانید در مسیر تعامل باهم نتیجه گیری بهتری داشته باشید.